بریده‌های کتاب همسفر گریز
کتاب همسفر گریز اثر نغمه نائینی

کتاب همسفر گریز

نویسنده:نغمه نائینی
انتشارات:انتشارات سخن
امتیاز:
۳.۸از ۱۳۴ رأیخواندن نظرات
عشقو اگه نشون ندی و به زبون نیاری، مثل یخ آب می‌شه...
Elham Heydarzadeh
ــ یه کرم کوچیکو تصور کن که روی شاخه، خودشو بالا می‌کشه... به یه قسمت از شاخه می‌چسبه... شروع می‌کنه آروم دور خودش پیله درست می‌کنه... بعد از تموم شدن پیله، مدت‌ها اونجا می‌مونه. توی همون جای تنگ و تاریک... بعد آروم پیله سوراخ می‌شه... باز می‌شه و از توش یه پروانهٔ خوشگل بیرون می‌آد و پرواز می‌کنه... بدون هیچ سختی، پر می‌کشه توی آسمون و دنیا رو از اون بالا می‌بینه... قشنگ نیست؟! نفس سر تکان داد. راهی با انگشت، پشت دستش را نوازش می‌کرد. ــ آدما هم مثل همون کرم، با کلی سختی، دور خودشون یه دنیای کوچیک درست می‌کنن و توش زندانی می‌شن... ولی وقتی می‌میرن، پوستهٔ کرمشون، توی پیلهٔ دنیا می‌مونه و روحشون مثل پروانه، آزاد می‌شه و پر می‌کشه.
shima
ــ می‌دونستی همهٔ آدما توی آسمون یه ستاره دارن؟ یه اخترک، مثل مال شازده کوچولو؟ پناه تعجب کرد. ــ همه؟! یعنی من و تو هم داریم؟! آرتین سر تکان داد به معنای "بله"! پناه همان‌طور کنجکاو گفت: ــ توی ستارهٔ ما هم گل و آتش‌فشان هست؟! آرتین چانه‌اش را بالا برد. ــ نه... خب... هر کس هر چی دوست داره توی اخترکش داره... یکی گل، یکی عروسک، یکی درخت. پناه گفت: ــ توی اخترک من چی هست؟ آرتین به موهای پناه دست کشید. ــ نمی‌دونم... هر کس باید خودش بره و ببینه چی هست.
shima
توی زندگی سعی کنید برای هم باشید، نه با هم... شونه به شونهٔ هم باشید، نه رو در روی هم... برای همدیگه گذشت داشته باشید... دیگه من و تو ندارین، از امشب ما شدین... باید اول توکلتون به خدا باشه، بعد امیدتون به همدیگه... پدر و مادر و خواهر و برادر و دوست... همه می‌آن و می‌رن... مثل آب می‌گذرن... این شمایین که برای هم می‌مونین... زندگی بالا و پایین داره، تلخی و شیرینی داره، اما وقتی با هم باشین، بزرگ‌ترین سختی‌ها آسون می‌شه و کوچک‌ترین شیرینی، همهٔ زندگیتونو شیرین می‌کنه... اینو یادتون باشه، درست کردن زندگی راحته، نگه داشتنش مهمه...
شیما
حالا باید جلو می‌رفت و زل می‌زد توی آشناترین چشم‌های زندگی‌اش و باز لبخند می‌زد، با همهٔ احساس خفگی و حسرت و تهی شدن وجودش از هوای نفس، لبخند می‌زد و مرگ آرزوهایش را تبریک می‌گفت. زمزمه کرد "تو خوشبختی، همین بسه برای من!" و گرم شد!
Shamini
"هزار دشمنم از می‌کنند قصد هلاک گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
Shamini
"ای نور دل و دیده و جانم چونی وی آرزوی هر دو جهانم چونی من بی لب لعل تو چنانم که مپرس تو بی‌رخ زرد من ندانم چونی"
Shamini
عشقو اگه نشون ندی و به زبون نیاری، مثل یخ آب می‌شه
Shamini
وقتی داری هر روز و هر ساعت شکنجه می‌شی، موقعیت مفهومی نداره.
yari
مرا امید وصال تو زنده می‌دارد وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
Shamini

حجم

۴۴۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۷۶ صفحه

حجم

۴۴۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۷۶ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد