بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آدم برفی | طاقچه
کتاب آدم برفی اثر پوریا لعل کاظمیان

بریده‌هایی از کتاب آدم برفی

انتشارات:انتشارات آرنا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۷ رأی
۴٫۶
(۷)
لوکان با تقلای فراوان مانند لاک‌پشتی که برعکس شده باشد از جایش بلند شد و گفت: - مارچلو مولیز، همون پسرِ پرتغالی اونو می‌شناسم. مارتن گفت: اونو از کجا می‌شناسی؟ لوکان اون ودکای روسی را مانند جام قهرمانی بالا گرفت و گفت: اون پسره این ودکای ناب روسی رو به من هدیه داد.
کاربر ۱۴۱۲۷۸۷
انسانیت و مروت نبرده بودند من را در همان حالی که بی‌حال بودم بر روی زمین‌های خاکی می‌کشیدند. من می‌توانستم در همان حال صدای فریاد و التماس‌های صدها زندانی را بشنوم که در حال شکنجه بودند و از سمت دیگر صدای تفنگ‌هایی که تیرهای آن‌ها ریتم موسیقی مرگ بود.
کاربر ۱۴۱۲۷۸۷
سربازان روسی بر سر من یک کیسه پارچه‌ای کشیدند و دستانم را با طناب بستند و سوار درشکه‌ای کردند. از درون کیسه می‌توانستم کمی بیرون را ببینم. تمام مردم در کوچه‌ها جمع بودند و به طور یکنواخت شعار: عدالت طلوع کن، حقارت غروب کن، را فریاد می‌کشیدند. صدای تیر و فریاد زنان و گریه کودکان شنیده میشد و برای من بسیار زجرآور بود.
کاربر ۱۴۱۲۷۸۷
این‌گونه نشون که سباستین با پادشاه جزف دست دوستی داده و تموم مشکلات گذشته حل شده. چارلی گفت: اما اصلاً این همه دردسر لازم نیستو می‌تونن به راحتی سباستین رو بکشن. گفتم: ممنون از پیشنهاد خوبت.
ستایش

حجم

۱۲۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۹ صفحه

حجم

۱۲۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۹ صفحه

قیمت:
۷,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد