بریدههایی از کتاب چرا با آدم عوضی ازدواج میکنیم؟
۴٫۰
(۹۶)
اما آدم بالغ کسی است که خودش به حماقت خودش کاملاً واقف باشد. یکی همیشهٔ خدا عنان از کف میدهد؛ یکی دیگر نتوانسته با گذشتهاش کنار بیاید؛ یکی احساساتش را با بیمهری بیان میکند؛ آن یکی همیشه مضطرب است؛ و دیگری، اگر بخواهیم با ملایمت بگوییم، ابله است.
اگر مرتباً و عمیقاً از خودمان خجالت نمیکشیم، به خاطر این است که هنوز خودمان را خوب نشناختهایم.
sheri
همانطور که انتظار میرود، دوستانمان آنقدرها به ما اهمیت نمیدهند که شخصیت واقعی ما را کند و کاو کنند. فقط میخواهند همان شب که با ما بیرون رفتهاند خوش باشند.
مهدی
وقتی بزرگ میشویم، ممکن است برخی از نامزدهای مناسب ازدواج را که با آنها روبهرو میشویم رد کنیم، نه به خاطر اینکه عیب و ایرادی دارند، بلکه دقیقاً به خاطر اینکه زیادی متعادل هستند (زیادی بالغند، زیاد میفهمند، زیادی قابل اطمینانند)، و این خوب بودن برای ما ناآشنا و غریب است، تقریباً تحملنکردنی است. در عوض، به سراغ مواردی میرویم که ناخودآگاهمان به طرف آنها کشیده میشود، نه به این علت که رضایتمان را جلب میکنند، بلکه بدین علت که به همان ترتیبی که میشناختیم ما را سرخورده میکنند.
somaye
رمان کلاسیک: میپذیرد که هیچکس هرگز به طور کامل هیچکس دیگر را درک نمیکند؛ اینکه باید رازهایی وجود داشته باشد، اینکه تنهایی اجتنابناپذیر است، اینکه باید مصالحه و سازش وجود داشته باشد. معتقد است باید یاد بگیریم چطور روابط خوب را حفظ کنیم، اینکه مهارتهای برقراری رابطه آموختنی هستند، و عشق صرفاً موهبت تصادفی از جانب روزگار نیست.
moonlight
وقتی خودمان تنها هستیم، اگر خشمگین شویم داد و فریاد نمیکنیم، چون کسی نیست که صدایمان را بشنود و بنابراین قدرت واقعی و نگرانکنندهٔ خودمان برای خشمگین شدن را دست کم میگیریم. و تماممدت کار میکنیم بدون آن که درک کنیم چطور ماشینوار از شغلمان برای به دست آوردن حس کنترل بر زندگی استفاده میکنیم، چون کسی نیست که برای شام صدایمان کند، و اگر کسی سعی کند جلوی سخت کار کردن ما را بگیرد، چطور ممکن است از کوره در برویم. شب که میشود همهٔ ما میدانیم که چقدر خوب است کسی را در آغوش بگیریم، اما فرصتش را نداریم تا با آن روی صمیمیتگریز خودمان روبهرو شویم که اگر روزی روزگاری احساس کند عمیقاً به کسی متعهدیم ما را بهتدریج به موجوداتی سرد و عجیب تبدیل میکند. یکی از بزرگترین مزایای تنها زندگی کردن ابتلا به این توهم تملقآمیز است که زندگی کردن با من خیلی راحت است.
کاربر ۱۳۷۷۳۲۱
شخصی که واقعاً برای ما مناسبترین است کسی نیست که همسلیقهٔ ما باشد، بلکه کسی است که بتواند دربارهٔ این اختلاف سلیقهها هوشمندانه و عاقلانه گفتگو کند
معین
والدینِ خوب یاد میگیرند که عین کلمات بچه را جدی نگیرند، بلکه به حرفی که میخواهد بزند، ولی نمیداند چطور بیان کند گوش دهند
|ݐ.الف
باید عهد و پیمان خود را بازنویسی کنیم تا این جملهٔ مختصر را هم در بر بگیرد: «قبول میکنم که با این فرد ازدواج کنم، حتا با اینکه ممکن است به طور منظم من را به سر حد جنون برساند.»
zeynab_m91
باید عملکرد کامل روانِ کسی را که قرار است با او ازدواج کنیم بشناسیم. باید دیدگاهها و عقایدش را دربارهٔ اقتدار، تحقیر، دروننگری، صمیمیت جنسی، پول، فرزند، پا به سن گذاشتن، وفاداری، و صدها مسألهٔ جانبی دیگر بدانیم. این چیزها را نمیتوان با گپ زدن معمولی با او فهمید. ما به سطحی از بینش نیاز داریم که عجالتاً فقط متخصصان روانشناسی در سطح دکترا در اختیار دارند
Javad Azar
یک رابطهٔ خوب رابطهای نیست که میان دو انسان سالم شکل بگیرد (اصلاً این آدمها زیاد وجود ندارند)، بلکه رابطهٔ بین دو دیوانه است که مهارت یا شانس آن را داشتهاند تا سازگاری صلحآمیزی بین دیوانگیهای نسبی خود ایجاد کنند.
|ݐ.الف
آدم بالغ کسی است که خودش به حماقت خودش کاملاً واقف باشد.
rzvmn
یک رابطهٔ خوب رابطهای نیست که میان دو انسان سالم شکل بگیرد (اصلاً این آدمها زیاد وجود ندارند)، بلکه رابطهٔ بین دو دیوانه است که مهارت یا شانس آن را داشتهاند تا سازگاری صلحآمیزی بین دیوانگیهای نسبی خود ایجاد کنند.
rzvmn
هیچکس طرف مقابلش را کاملاً درک نمیکند و بنابراین نمیتواند کاملاً با او همدردی کند.
hedgehog
والدینِ خوب یاد میگیرند که عین کلمات بچه را جدی نگیرند، بلکه به حرفی که میخواهد بزند، ولی نمیداند چطور بیان کند گوش دهند: «تنها هستم، درد دارم، یا میترسم.» درماندگی و اضطرابی که به طور غیرمنصفانهای به صورت حمله به مطمئنترین، مهربانترین، و معتمدترین موجودات در دنیای کودک، یعنی والدین او، بیان میشود.
برای ما فوقالعاده دشوار است که همین کار را با شریک زندگیمان بکنیم: یعنی آنچه را که واقعاً مد نظر آنهاست بشنویم، نه اینکه به آنچه میگویند پاسخ دهیم، آن هم با خشم.
hedgehog
ظرفیت تحمل تفاوتها نشانهٔ واقعی یک شخص «مناسب» است.
nani
نه تنها باید قبول کنیم کسی که با او ازدواج میکنیم با معیارهای ایدهآل ما فاصلهٔ زیادی دارد، بلکه باید جزئیات ضعفها و کاستیهای او را هم بشناسیم: که چطور چندشآور، بدقلق، و گاهی غیرمنطقی میشود، یا غالباً نمیتواند با ما همدردی کند یا درکمان کند. باید عهد و پیمان خود را بازنویسی کنیم تا این جملهٔ مختصر را هم در بر بگیرد: «قبول میکنم که با این فرد ازدواج کنم، حتا با اینکه ممکن است به طور منظم من را به سر حد جنون برساند.»
azin
عهد سوم باید این باشد: «هر وقت بتوانم از کسانی که روزی عاشق من بودند تقلید میکنم و همانطور که آنها مراقب من بودند مراقب شریک زندگیام خواهم بود. این کار غیرمنصفانهای نیست یا با ماهیت واقعی عشق تضاد ندارد. این تنها نوع عشق است که شایستهٔ آن کلمهٔ متعالی است.»
zeynab_m91
داستانها تواناییهای ما را گسترش میدهند، ما را درون ذهن غریبهها میبرند، و به ما امکان میدهند تجاربی را از سر بگذرانیم که در واقعیت برایمان ترسناک یا متهورانه است؛ قصهها به ما فرصت میدهند بیش از یک بار زندگی کنیم.
افسانه
ازدواج را باید فرآیند تعلیم و تربیت دوطرفه دانست.
افسانه
وقتی آمادهٔ ازدواج هستیم که اهمیت و اضطرار روابط جنسی تا حد زیادی برایمان کم شود و، در عوض، به امور متعالی بپردازیم.
افسانه
حجم
۱۰۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۱۰۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
قیمت:
۳۸,۵۰۰
۱۹,۲۵۰۵۰%
تومان