چطور میتوانی بفهمی آدم خوبی هستی، اگر در زندگی برای بد بودن، فرصت تصمیم نداشته باشی؟"
معصومه
از بیرون همه چی عادی به نظر میاد، اما از داخل کاملاً پوسیده؛ زندگی اغلب همینطوره.
معصومه
دوست دارم روی کشتی کار کنم. مدام در حرکت، زیر آسمون، حس شناور بودن داشتن، دیدن شهرها و چشماندازهای جدید. شب هم روی عرشه به ستارهها نگاه میکنم، پول خوبی هم تو این کار هست، هرچند بهش اهمیت نمیدم.
در اینجا او به اکسل نگریست.
- بهتره یه انسان آزاد گرسنه باشی تا اینکه یه برده چاق!
معصومه
ما زندگی را با ذاتی خوب و پاک شروع میکنیم؛ هدیهای که والدین ما، به ما میدهند. بعد کسی بشکن میزند و ما خود را میبینیم که از مسیر خارج شدهایم، در سرزمینی ناشناس هستیم و نگاهمان به همهچیز فرق میکند. در قلمروی بیگانهای هستیم که قوانین دیگری دارد،
معصومه