- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب علی فرعون
- بریدهها
بریدههایی از کتاب علی فرعون
۴٫۰
(۵)
علی تا زمانی که همسفرههایش نمیآمدند دست به غذا نمیزد.
ادریس
علی نجفی هیچ ادعایی نداشت که مثلاً من حزباللهی و پیرو خط امام (ره) هستم یا قبل از انقلاب این کار را کردهام و این فعالیت را داشتهام، اما بارها و بارها به خاطر بچههای حزباللهی و مکتب و مذهب کتک خورد.
ادریس
علی فرعون و دو سه نفر دیگر خودشان را جلو کابلهای بعثیها میانداختند تا ضعیفترها کمتر کابل بخورند. جالبتر از همه این بود که علی نجفی خودش جزو آخرین نفراتی بود که جهت مداوای سر و صورت زخمیاش به بهداری مراجعه کرد.»
ادریس
علی در دفاع از مظلوم نگاه نمیکرد ببیند طرف کُرد است یا لر است یا اهل کجاست. در مقابلش جبهه میگرفت. اگر کسی خواست مصادیق این چیزها را بداند به سراغ من بیاید تا بگویم علی کجاها تعصب شهری و قومی و سازمانی را کنار گذاشت و از مظلوم دفاع کرد.
ادریس
شاید خیلیها در اسارت به خاطر مسایل مختلف از جمله انقلاب و مذهب کتک خوردند اما علی نجفی تمام کتکهایی که خورد به خاطر مذهب و مکتب بود. او هیچ ادعایی نداشت بچه حزباللهی است اما بیشتر از بسیاری از بچههای حزباللهی به خاطر انقلاب و مذهب کتک خورد.
ادریس
عزیزی میگفت وقتی تعدادی از اسرای مجروح را آورده بودند، زخمهایشان عفونت کرده بود و پزشکان ایرانی در بهداری در کار مداوای این بچهها مانده بودند، علی نجفی رفت پیش عراقیها و آنقدر از درد دندان نالید تا او را به دندانپزشکی بردند؛ او یکی از دندانهای سالم خود را کشید ولی در یک لحظه چند آمپول بیحسی کش رفت و آورد و در اختیار دکتر بهداری قرار داد تا با آن زخم مجروحان را مداوا کند.
ادریس
تکانهای غل و زنجیر اسارت دوباره یادش میآید که انگار هنوز هم قرار نیست در آرامش باشد. کف پاهای مجروحش هنوز زُق زُق میکند و قامتش هنوز لباسهای اسارت را در خود میبیند. نکند روزگار نامناسب در حق این جوانمرد از بند رسته، ساز بیگانگی کوک کند.
ادریس
عراقیها برای ایجاد شکاف و تفرقه آمدند و گفتند میخواهیم روزهگیرها را از روزهخورها جدا کنیم. علی نجفی قبل از آن خیلی در بند روزه نبود اما آنجا غیرتش اجازه نمیداد که بچههای مذهبی را رها کند. لذا اسمش را جزو روزهگیرها نوشت. این همیشه جزو منش علی نجفی بود که خودش را در ردیف ضعیفترها قرار بدهد.
ادریس
یک بار اشتباهاً علی را جای یکی دیگر بردند و کتک زدند و علی هم نگفت من نبودم. وقتی برگشت من به او گفتم علی کاش میگفتی من نبودم. علی گفت: «چه فرقی میکند عراقیها آمدهاند یکی را بزنند بگذار مرا بزنند و گورشان را گم کنند. اون بنده خدا ضعیف بود ولی من هیچ طورم نمیشود. دشمن دشمن است و از اسمش پیداست. شلاق دشمن قرار است به بدن یک خودی بخورد تا عقدهاش خالی شود و برایش فرق نمیکند این خودی کیست. ضعیفها کمطاقتترند.»
ادریس
بچهها میگفتند اگر علی نجفی و تعداد دیگری از بچهها نبودند تلفات زیادی میدادیم. علی فرعون و دو سه نفر دیگر خودشان را جلو کابلهای بعثیها میانداختند تا ضعیفترها کمتر کابل بخورند. جالبتر از همه این بود که علی نجفی خودش جزو آخرین نفراتی بود که جهت مداوای سر و صورت زخمیاش به بهداری مراجعه کرد.»
ادریس
علی نجفی هیچ ادعایی نداشت که مثلاً من حزباللهی و پیرو خط امام (ره) هستم یا قبل از انقلاب این کار را کردهام و این فعالیت را داشتهام، اما بارها و بارها به خاطر بچههای حزباللهی و مکتب و مذهب کتک خورد. اگر به خاطر انبار رفتن کتک خورد علتش این بود که میرفت برای بچههای حزباللهی قلم و کاغذ میآورد اما زیر کتک نگفت اینها را به چه کسانی دادهام. کاش میشد اینها را با قلم قرمز و درشت نوشت.
Husain Gh
مسیحی کم سن و سال آورده بودند که تیر خورده بود و دکتر برای اینکه بتواند تیرها را از پای این برادر دربیاورد احتیاج به آمپول بیحسی داشت علی به بهانه دندان کشیدن به درمانگاه رفت و نشست برایش آمپول بیحسی زدند تا دندانش بیحس شد، آن وقت او از فرصت استفاده کرد و آمپول بیحسی را کش رفت و آورد بیرون از درمانگاه رساند به دست دکتر که تیرها را دربیاورد. موقعی بچهها متوجه این موضوع شدند که دیگر دیر شده بود و علی چند تا از دندانهای سالم خودش را کشیده بود! این آزادهٔ مسیحی کم سن و سال بود، علی تا این برادر حالش خوب بشود مثل مادر تروخشکش میکرد و کنار خودش مینشاندش و باهاش توی یک ظرف غذا میخورد که به اصطلاح کسی نگوید او مسیحی است و نجس است. علی چون دنیا را کوچک میدید، بزرگ بود و دنیا در نظرش کوچک و بیارزش...
کاربر ۳۲۸۶۵۸۴
علی قزوینی میگفت شب قدر بود و قرآن گیر علی نجفی نیامده بود. همه در حالت معنوی بودند که علی نجفی سراغ یکی از حافظان قرآن رفت و دست و پایش را گرفت و گذاشت روی سرش و ش
مرئوف خدا
به گمانم علی در طول یازده سال تحصیلش یازده بار در مورد علم بهتر است یا ثروت انشاء نوشته بود اما معنی هر دو را در جوانمردی یافته بود. او آموخته بود که برای اثبات مردانگی، ریا و تظاهر را باید کنار بگذارد و میدانست شاد کردن یک اسیر که به جرم دفاع از سرزمینش در اسارتگاه به سر میبرد هم علم است هم ثروت
مرئوف خدا
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد