من از عالم بالا ترا میبینم و از غم و شادی تو آگاهم، مطمئن باش که تا وقتی که پاکدل، نکوکارو خداشناس باشی از حمایت من و اجدادمان برخوردار خواهی بود. در اینجا چند نفر از اجداد ما برای تأمین سعادت تو و شوهرت میکوشند.
پ. و.
در نور ماهتاب کاروانسرا از دور نمایانبود و گویی آن دو را به سوی خود میخواند.
پ. و.
گفتم: آنچه تعریف کردید مطالبی که اگر خواب هم نمیدیدید ممکن بود از متن کتابهای تاریخ و یا به قول خودتان از پشت کتاب دعا به دست آوردید، ولی ظاهرآ راجع به خود دفینه و اینکه چیست و کجاست و در چه جایی دفن شده خبری و اثری در دست ندارید.
بیپروا و با لحن مطمئن جواب داد: این موضوع را در خواب به من گفتهاند و جای دفینه را نشان دادهاند.
لبخندی از روی عدم اعتبار به قولش زدم و سکوت کردم. معنی لبخند را فهمید و به هیجان آمد و گفت: هرچند که جسارت است از من نرنجید ولی در زندگی از انکار اجتناب کنید، میتوانید مطلبی را باور نکنید ولی هرگز منکر چیزی که اطلاعی از آن ندارید نباشید.
شما اگر مطالعات و معلوماتی درباره عالم خواب روح داشتید این لبخند را نمیزدید.
پ. و.
ترکمن بلافاصله درگذشت ترس و وحشت بیحدی اهل قافله را گرفت. مردها و زنها فجایعی را که ترکمنها نسبت به اسرای شیعه مرتکب میشدند در نظر مجسم ساخته بر جان و مال خود بیمناک شدند. هیچکس به فکر شام و استراحت نبود همه از هم میپرسیدند که چه باید کرد و چه خواهد شد؟ مردهای خشن و تندخو نسبت به زنان خود مهربانتر و رئوفتر گشتند، زنها هم کودکان خود را تنگتر در آغوش گرفتند.
پ. و.