بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مه لقا | طاقچه
تصویر جلد کتاب مه لقا

بریده‌هایی از کتاب مه لقا

انتشارات:انتشارات پر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۳۱ رأی
۳٫۵
(۳۱)
۱ معروف است میوه که ممنوعه شد حرص انسان برای تصرف بلع آن بیشتر می‌شود، تاج‌الملوک وقتی متوجه شد که وجود دخترش مه‌لقا یگانه مانعی است که او را از وصل یار یعنی عروسی با قدیربیک باز می‌دارد حرص و شتابش برای نیل به مقصود یک بر هزار شد و چنانکه گفتیم آخرین چاره را در این دید که اگر نتواند مه‌لقا را با زبان خوش و دلیل و نصیحت به ازدواج با ورشوخان راضی کند متوسل به قدیربیک شده تا همان‌طوری که زن آن تاجر را ربودند و از قزوین به رشت بردند مه‌لقا را هم به نحوی بریابند و از تهران به رشت و در صورت لزوم از رشت هم به بادکوبه ببرند.
هرماینی گرینجر
از قیافه و اندام غلام خوشش می‌آمد، حس می‌کرد که غلام مرد دوست‌داشتنی است. از طرز صحبت ساده و داش‌وار غلام حظ می‌کرد. بالاتر از همه این‌ها غلام مرد ثروتمندی بود هم‌وزن آفاق طلا می‌داد. غلام فقط یک عیب داشت. عیبش این بود که کاسب کار و علاف بود در صورتی که غالب افراد خاندان آفاق همه اعیان و صاحب‌القاب بودند. آری غالبآ همان فلان‌السلطنه بهمان‌الدوله‌ها و غیره از آن‌هایی بودند که مردم از راه تمسخر آن‌ها را در ردیف فکلی قراضه‌ها قرار داده و صاحب پز عالی جیب خالی می‌خواندند. همان شاهزاده خانم‌ها که به شاهزادگی خود می‌بالیدند وقتی به مهمانی یا عروسی می‌رفتند از همدیگر لباس و کفش به عاریت می‌گرفتند. با این حال در نظر آفاق مسلم بود که اگر زن غلام شود همه پشت چشم نازک کرده و مورد تمسخر و تحقیرش قرار خواهند داد.
پ. و.

حجم

۱۴۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۴۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد