بریدههایی از کتاب چگونه زمان را متوقف کنیم؟
۳٫۴
(۳۴)
او به من نگاه میکند و به شکلی موثر و سریع لبخند میزند. یک لبخند حرفهای مدرن. نوعی لبخند که قبلاً وجود نداشت، مثل تلفن.
کاربر ۱۳۰۰۶۴۳
او به من نگاه میکند و به شکلی موثر و سریع لبخند میزند. یک لبخند حرفهای مدرن. نوعی لبخند که قبلاً وجود نداشت، مثل تلفن.
کاربر ۱۳۰۰۶۴۳
مردم معمولاً دوست دارند زندگی بشری را به صورت حرکتی در مجموع نرم روی شیبی بالارونده به سوی روشنگری و دانایی و رواداری ببینند، اما باید بگویم تجربهٔ من هرگز چنین نبوده. در این قرن چنین نیست و در آن یکی هم نبود.
کاربر ۱۳۰۰۶۴۳
درس تاریخ این است که جهل و خرافات چیزهایی هستند که میتوانند تقریباً در درون هرکس، در هر لحظه، سر بلند کنند.
کاربر ۱۳۰۰۶۴۳
نگران بودم که او غیرعادی باشد. که به سیزده سالگی برسد و دیگر بزرگتر نشود. نگران بودم که ماریون با همان مشکلات ـ یا حتی بدتر از آنها ـ روبرو شود چون میدانستم (و البته که میدانستم) زنها بودند که باید برای اثبات بیگناهیشان در ته رودخانه میمردند.
کاربر ۱۳۰۰۶۴۳
ما بندهٔ زمانیم و قرار زمان بر گذشتن است...
اژدهای کوچک
من وحشت از وحشت او را حس کردم. که به گمانم بهایی است که برای عشق میپردازیم: جذب درد دیگری چون درد خودمان.
اژدهای کوچک
نه. وارد نشد. اینطور گفتنش اشتباه است. موسیقی وارد نمیشود. موسیقی در درون هست. موسیقی به سادگی آنچه را آنجاست آشکار میکند، موجب میشود متوجه حسهایی شوی که الزاماً نمیدانستی در درون تو وجود دارند و در اطراف چرخ میزند و همهٔ آنها را بیدار میکند. نوعی تولد دوباره.
سمانه انصاف جو
شاید حق با شکسپیر بود. شاید تمام دنیا یک صحنه بود. شاید بدون نقش بازی کردن همه چیز از هم میپاشید. کلید شادمانی در این نبود که خودتان باشید، چون این اصلاً چه معنایی داشت؟ هرکسی وجودهای بسیار داشت. نه. کلید شادمانی در پیدا کردن دروغی بود که بیشتر از همه برازندهٔ شما باشد.
سمانه انصاف جو
و من وحشت از وحشت او را حس کردم. که به گمانم بهایی است که برای عشق میپردازیم: جذب درد دیگری چون درد خودمان.
سمانه انصاف جو
افراد مبتلا به آناگریا دقیقاً مثل همه پیر میشوند. فقط خیلی آهستهتر. سرعت پیرشدن در آنها کمی نوسان دارد، اما به طور عمومی نسبتش یک به پانزده است. گاهی یک سال در هر سیزده یا چهاردهسال است اما در مورد من این رقم بیشتر به پانزده نزدیک بود.
erfan erfan
افراد مبتلا به آناگریا دقیقاً مثل همه پیر میشوند. فقط خیلی آهستهتر. سرعت پیرشدن در آنها کمی نوسان دارد، اما به طور عمومی نسبتش یک به پانزده است. گاهی یک سال در هر سیزده یا چهاردهسال است اما در مورد من این رقم بیشتر به پانزده نزدیک بود.
erfan erfan
«من که هستم؟ اگر میتوانستم بدون مشکوک بودن زندگی کنم چه می کردم؟ اگر میتوانستم مهربان باشم بدون ترس از مورد سوء استفاده قرار گرفتن؟ اگر میتوانستم دوست داشته باشم بدون ترس از آسیب دیدن؟ اگر میتوانستم شیرینی امروز را بچشم بدون فکر کردن به اینکه فردا دلتنگ آن طعم خواهم شد؟ اگر میتوانستم از گذشتن زمان و آدمهایی که خواهد دزدید، نترسم؟ بله، چه میکردم؟ برای چه کسی اهمیت قائل میشدم؟ در کدام مبارزه شرکت میکردم؟ به کدام راهها قدم میگذاشتم؟ به خودم اجازهٔ برخورداری از چه شادیهایی را میدادم؟ چه رازهای درونی را حل میکردم؟ خلاصه اینکه، چطور زندگی میکردم؟
f.r
«مردم به وجود جادوگرها اعتقاد داشتند چون مسائل را آسانتر میکرد. مردم فقط به یک دشمن نیاز ندارند، به توضیح نیاز دارند. و در هنگام آشفتگیها، وقتی جهل همه جا هست، اغلب اعتقاد به جادوگران برای مردم مفید است... فکر میکنید چه کسی به وجود جادوگران باور داشت؟»
fateme.gha.l.r.y
به این نیاز داشتم که اسمش را مدام به زبان بیاورم و او نیاز داشت آن را بشنود. به این نیاز داشتم که او یک واقعیت زنده بماند.
ما بندهٔ زمانیم و قرار زمان بر گذشتن است...
fateme.gha.l.r.y
من در زندگی فقط یکبار عاشق شدهام. به گمانم این مرا تا حدی رمانتیک نشان میدهد. فکر اینکه یک عشق واقعی دارید، اینکه بعد از دستدادنش هیچکس دیگری با او قابل مقایسه نخواهد بود. این فکر شیرینی است، اما خود واقعیت ترسناک است. اینکه باید با تمام سالهای تنهایی بعد از آن روبرو شوی. وجود داشتن بعد از آنکه علت وجودی تو دیگر نیست.
fateme.gha.l.r.y
هر انسان محدودیتهای دید خودش را محدودیت جهان میپندارد.
کاربر ۴۵۸۰۲۹۹
حجم
۳۰۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۳۸ صفحه
حجم
۳۰۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۳۸ صفحه
قیمت:
۸۷,۵۰۰
۶۱,۲۵۰۳۰%
تومان