بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ما که کاری نمی کنیم! | صفحه ۳۰ | طاقچه
کتاب ما که کاری نمی کنیم! اثر سیده مریم  خامسی

بریده‌هایی از کتاب ما که کاری نمی کنیم!

انتشارات:انتشارات آرنا
امتیاز:
۴.۲از ۹۰ رأی
۴٫۲
(۹۰)
اگر تمام گلهای جهان را روی مزارت پرپر کنم آیا تو خواهی خندید؟ کمی لبخند بزن، اشکالی ندارد اگر طنین خنده ات تمام گورستان را پر کند...
k
ما هرگز زندگی را تماشا نکرده ایم!... ما هرگز در پوست این جهان آرام نگرفته ایم... ما هرگز تجربه ای از پرواز نداشته ایم!...و سالها در حسرت آسمان مانده ایم!...
k
چیز بدی وجود ندارد، زیرا حقیقت این است که حقیقت تمام آن چیزی نیست که ما می بینیم و میپنداریم... چیز بدی جود ندارد، اما حرف های بعضی ها که گمان میکنند میدانند، حال مرا بد میکند...
k
مادربزرگ گفت: چرا تو همیشه غمگینی؟ گفتم: چون دنیا غمگین است... گفت: سیاه میبینی... گفتم: هرگز نخواسته ام... گفت: تو هر آنچه را درک نمیکنی به سیاهی، به زشتی، به کثیفی، به غم، به حماقت، به پلیدی نسبت میدهی و این مشکل توست...
ستاره شرقی
مسخره است دنبال کسی بگردی که نمیخواهد پیدایش کنی!
ستاره شرقی
تو نمیتوانی دنیا را زیبا ببینی، تو هرگز دنیا را زیبا ندیده ای چون ندانم هایت و نپرسیده هایت خیلی بیشتر از تحمل و درکت شده اند، وقتی نمیدانی، نمی‌فهمی و آنگاه تمام خشم خود را با نفرت به دنیا ابراز میکنی...
ستاره شرقی
بعضی چیزها را نمیتوان پرسید! بعضی چیزها را هرچه قدر هم بخواهی نمیتوانی قبول کنی!...
ستاره شرقی
ما رهاشدگان در ترس هایمان!... در چشم هایمان رازهایی ست مگو!...
vaniasamadi
آنچنان هم مهم نیست، اگر برایمان دست نزنند... تو در سکوت بیشتر شنیده خواهی شد...
لیمو
و ما متهمان و ما متهمان به آنچه هرگز نفهمیدیم!!!... و شما مدعیان به آنچه هرگز نرسیدید!!!.
anahita
حقیقت این است که حقیقت تمام آن چیزی نیست که ما می بینیم و میپنداریم...
sabashahi
دنیا هر چه زور زد نتوانست به او بفهماند که باید بی خیال باشد...
کتابخور!
گفت: تو هر آنچه را درک نمیکنی به سیاهی، به زشتی، به کثیفی، به غم، به حماقت، به پلیدی نسبت میدهی و این مشکل توست... تو نمیتوانی دنیا را زیبا ببینی، تو هرگز دنیا را زیبا ندیده ای چون ندانم هایت و نپرسیده هایت خیلی بیشتر از تحمل و درکت شده اند، وقتی نمیدانی، نمی‌فهمی و آنگاه تمام خشم خود را با نفرت به دنیا ابراز میکنی... گفتم: بعضی چیزها را نمیتوان پرسید! بعضی چیزها را هرچه قدر هم بخواهی نمیتوانی قبول کنی!... گفت: زمان بسیاری از چیزها را آشکار میکند، تو رشد خواهی کرد و توخواهی فهمید... تو خوشحال خواهی شد... تو خواهی خندید...
سکوت
خسته ایم، چرا تمام نمیشویم پس؟! بیا بگو... مرده ایم، اما رنج میکشیم هنوز! بیا ببین...
سکوت
و ما متهمان به آنچه هرگز نفهمیدیم!!!... و شما مدعیان به آنچه هرگز نرسیدید!!!...
کاربر ۴۲۴۷۹۸۸
دنیا هر چه زور زد نتوانست به او بفهماند که باید بی خیال باشد... باز هم چایش سرد شد...
اءظَم
آسمان شاید سقف قشنگی باشد اما بلند است، خیلی بلند...  آدم دلش قرص نمیشود چون زمین محل جنبیدن است و پست است، خیلی پست...... خسته میشوم!...
serenay3-3
در زندگی لحظه هایی هست که آدم فکر میکند هیچ کس را دوست ندارد... یا حتی از هیچ کس کینه ای ندارد... و قلبش خالی میشود... من حالا حس میکنم قلبم خالی شده است... اما از پشت این پنجره صداهایی میشنوم... صداهایی مخصوص شب... صدای افتادن برگ... صدای آهنگی که هیچ گاه معلوم نمیشود از پشت کدامین کوه می آید!... صدای نور ماه که در اتاقم افتاده است... و من انگشتانم را از زیرش رد میکنم... امشب سکوت کرده ام تا بشنوم... امشب خالی شده ام تا خودم انتخاب کنم با چه چیز پر شوم... من فکر میکنم آدم باید لحظه ای را انتخاب کند و قلبش را خالی کند تا با چیزهای دلخواهش پر شود...
hasti
این مردمی که نمیخواهند خودت باشی و تو را مینگرند و میگویند: این آدم چه قدر غمگین است!
hasti
این که تو نمیدانی و من هم نمیگویم تقصیرهیچ کداممان نیست! ندانستن و نگفتن جزیی از شب است... چنان که ماه نگفت و ماهی ندانست! ستاره نگفت و پنجره ندانست! باد نگفت و برگ ندانست! ما رهاشدگان در ترس هایمان!... در چشم هایمان رازهایی ست مگو!... درچشم هایمان رازهایی ست که شب ها جایی به خواب نمیدهند و مادربزرگ هنوزهم به خاطر شب بیداری هایمان متاسف است!...
hasti

حجم

۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

حجم

۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

قیمت:
رایگان