بریدههایی از کتاب ما که کاری نمی کنیم!
۴٫۲
(۹۰)
و تو با ترحم نگاهم میکنی و میگویی خودت باش!
در حالی که جفتمان میدانیم تو چه میخواهی...
این مردمی که نمیخواهند خودت باشی و تو را مینگرند و میگویند: این آدم چه قدر غمگین است!
و شما به من میگویید خودت باش...
در حالیکه همه میدانیم منظورمان از این حرف ها کشک است...
noora2005
این که تو نمیدانی و من هم نمیگویم تقصیرهیچ کداممان نیست!
ندانستن و نگفتن جزیی از شب است...
چنان که ماه نگفت و ماهی ندانست!
ستاره نگفت و پنجره ندانست!
باد نگفت و برگ ندانست!
ما رهاشدگان در ترس هایمان!...
در چشم هایمان رازهایی ست مگو!...
درچشم هایمان رازهایی ست که شب ها جایی به خواب نمیدهند و مادربزرگ هنوزهم به خاطر شب بیداری هایمان متاسف است!...
کاربر ۷۹۸۲۴۱۹
دنیا هر چه زور زد نتوانست به او بفهماند که باید بی خیال باشد...
باز هم چایش سرد شد...
کاربر ۷۹۸۲۴۱۹
و من هرگز شما را دوست نداشته ام اما طبق عادت مثل احمق ها خندیدم!...
و من چه قدر دیر فهمیدم چه کسانی را دوست دارم!
کاربر ۷۹۸۲۴۱۹
امشب خالی شده ام تا خودم انتخاب کنم با چه چیز پر شوم...
من فکر میکنم آدم باید لحظه ای را انتخاب کند و قلبش را خالی کند تا با چیزهای دلخواهش پر شود...
کاربر ۷۹۸۲۴۱۹
در زندگی لحظه هایی هست که آدم فکر میکند هیچ کس را دوست ندارد...
یا حتی از هیچ کس کینه ای ندارد...
و قلبش خالی میشود...
کاربر ۷۹۸۲۴۱۹
آنچنان هم مهم نیست، اگر برایمان دست نزنند...
تو در سکوت بیشتر شنیده خواهی شد...
_
ما درافکارمان حبس شده ایم، مثل ماهی کوچک دراقیانوسی بزرگ...
وحشت آورست تمام دنیایت آبی و خیس باشد...
و میدانی؟ داستان ما ازماهی ها هم غم انگیزتر است!...
هر چه که باشد دنیای آبی کمی بهترست!...
این افکاری که ما را حبس کرده اند، دنیایمان را سیاه کرده اند...
moutahhar
آنچنان هم مهم نیست، اگر برایمان دست نزنند...
تو در سکوت بیشتر شنیده خواهی شد...
melina
سیل آمد، جنگ شد، طوفان آمد، بیا ببین...
خان ها آمدند و ما به خود نیامدیم! بیا ببین...
درد و بلا آمد و رفت، بیا ببین...
جناب خان سالهاست که مانده است، بیا ببین...
خسته ایم، چرا تمام نمیشویم پس؟! بیا بگو...
مرده ایم، اما رنج میکشیم هنوز! بیا ببین...
کی تمام میشود قصهٔ ظلم و جورشان؟ بیا بگو...
کی تمام میشود آه و بغضمان؟ بیا بگو...
دست روی دست گذاشته ایم، بیا ببین...
چشم روی هم گذاشته ایم، بیا ببین...
کاربر ۴۷۹۰۸۸۳
هی رفیق جان!...
دلم برای صدایت تنگ شده است...اما تو چیزی نگو!...
شک میکنند به عقل هایمان، اگر هنوز هم بگوییم و بخندیم...
ققنوس
من در جهانی پر از سکوت هستم...
من در جهانی پراز سؤال هستم...
در این میان احساس میکنم نیروهایی مرا به جهاتی هدایت میکنند...
افسوس که اعتماد و تشخیص راه برایم دشوار است...
ققنوس
حبس
گفتم:
شاید بیشتراز اینکه ماهی ها باید در دریا باشند
حق آدم ها باشد که در دریا ریخته شوند!...
به هر حال خدا بهتر میداند...
گفت:
ما درافکارمان حبس شده ایم، مثل ماهی کوچک دراقیانوسی بزرگ...
وحشت آورست تمام دنیایت آبی و خیس باشد...
و میدانی؟ داستان ما ازماهی ها هم غم انگیزتر است!...
هر چه که باشد دنیای آبی کمی بهترست!...
این افکاری که ما را حبس کرده اند، دنیایمان را سیاه کرده اند...
maha
و من لبخند میزنم...
و تو هرگز نخواهی فهمید این صورتک خندان شب ها چه خواب هایی میبیند!
و من باز از این کوچهٔ نفرین شده میگذرم که نمیگذارد سنگینی پاهایم را فراموش کنم، که نمیگذارد درد شانه هایم را فراموش کنم، که نمیگذارد این احساس تو خالی بودن اما پر از پوچ پر از هیچ، تا این حد سنگین را فراموش کنم...
Dina
این که تو نمیدانی و من هم نمیگویم تقصیرهیچ کداممان نیست!
ندانستن و نگفتن جزیی از شب است...
چنان که ماه نگفت و ماهی ندانست!
ستاره نگفت و پنجره ندانست!
باد نگفت و برگ ندانست!
ما رهاشدگان در ترس هایمان!...
در چشم هایمان رازهایی ست مگو!...
درچشم هایمان رازهایی ست که شب ها جایی به خواب نمیدهند
Ayda gheisary
و ما متهمان
و ما متهمان به آنچه هرگز نفهمیدیم!!!...
و شما مدعیان به آنچه هرگز نرسیدید!!!...
maha
بعضی چیزها فقط بین خود انسان هست و خدا
او تنها کسی ست که میتواند پاسخ دهد
اوتنها کسی ست که میتواند حالی ام کند
مرئیه نامرئی
ما پیرهایی شده ایم با اخلاق بچه گانه که جوانی را از دست داده ایم و مشغول جنگیدن با یکدیگریم، ما دست های یکدیگر را رها کرده ایم...
ما پیرهای لجبازی هستیم که هر وقت خواستیم، نخواستند ...
هر وقت رفتیم، نیامدند...
هر وقت لبخند زدیم، چوبمان زدند...
شاید حالا بفهمی که چرا ما جوانی را در این شهر گم کرده ایم!...
مرئیه نامرئی
آخر اهالی محل حوصلهٔ تربیت کردن پسرها را نداشتند و به نظر در تنگنا قرار دادن دخترانشان راحت تر و بی دردسرتر بود...
مرئیه نامرئی
کاش میدانستیم چه کس بدتر و چه کس بدترش بود
مرئیه نامرئی
حجم
۴۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۴۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
قیمت:
رایگان