بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ما که کاری نمی کنیم! | صفحه ۲۸ | طاقچه
کتاب ما که کاری نمی کنیم! اثر سیده مریم  خامسی

بریده‌هایی از کتاب ما که کاری نمی کنیم!

انتشارات:انتشارات آرنا
امتیاز:
۴.۲از ۹۰ رأی
۴٫۲
(۹۰)
تمام دنیا تو را به من نشان میدهد... پنجره، ماه، آسمان، ستاره، اشک، خورشید... انگار تو تمام دنیا شده ای... و من سالها قبل، تمام سهمم را از دنیا از لبخند مادربزرگ گرفته ام...
j
من سقوط را حس کرده ام، بی آنکه بر فراز آسمان رسیده باشم...
j
هی رفیق جان!... دلم برای صدایت تنگ شده است...اما تو چیزی نگو!... شک میکنند به عقل هایمان، اگر هنوز هم بگوییم و بخندیم...
j
و من باز احمقانه از این کوچهٔ نفرین شده میگذرم و به خودم فکر میکنم، به پاهایم، به شانه ام، به این تکرار پر درد... و تو نگاهم میکنی و مثل دیگران حرف میزنی... من میرنجم، من بغض میکنم، من بغضم را فرو میخورم!... و احساس سنگینی بیشتری میکنم... و احساس پوچی بیشتری میکنم...
j
و من باز از این کوچهٔ نفرین شده میگذرم که نمیگذارد سنگینی پاهایم را فراموش کنم، که نمیگذارد درد شانه هایم را فراموش کنم، که نمیگذارد این احساس تو خالی بودن اما پر از پوچ پر از هیچ، تا این حد سنگین را فراموش کنم...
j
دنیا هر چه زور زد نتوانست به او بفهماند که باید بی خیال باشد... باز هم چایش سرد شد...
j
و تو با ترحم نگاهم میکنی و میگویی خودت باش! در حالی که جفتمان میدانیم تو چه میخواهی... این مردمی که نمیخواهند خودت باشی و تو را مینگرند و میگویند: این آدم چه قدر غمگین است! و شما به من میگویید خودت باش... در حالیکه همه میدانیم منظورمان از این حرف ها کشک است...
noora2005
آنچنان هم مهم نیست، اگر برایمان دست نزنند... تو در سکوت بیشتر شنیده خواهی شد...
_
ما درافکارمان حبس شده ایم، مثل ماهی کوچک دراقیانوسی بزرگ... وحشت آورست تمام دنیایت آبی و خیس باشد... و میدانی؟ داستان ما ازماهی ها هم غم انگیزتر است!... هر چه که باشد دنیای آبی کمی بهترست!... این افکاری که ما را حبس کرده اند، دنیایمان را سیاه کرده اند...
moutahhar
آنچنان هم مهم نیست، اگر برایمان دست نزنند... تو در سکوت بیشتر شنیده خواهی شد...
melina
سیل آمد، جنگ شد، طوفان آمد، بیا ببین... خان ها آمدند و ما به خود نیامدیم! بیا ببین... درد و بلا آمد و رفت، بیا ببین... جناب خان سالهاست که مانده است، بیا ببین... خسته ایم، چرا تمام نمیشویم پس؟! بیا بگو... مرده ایم، اما رنج میکشیم هنوز! بیا ببین... کی تمام میشود قصهٔ ظلم و جورشان؟ بیا بگو... کی تمام میشود آه و بغضمان؟ بیا بگو... دست روی دست گذاشته ایم، بیا ببین... چشم روی هم گذاشته ایم، بیا ببین...
کاربر ۴۷۹۰۸۸۳
بعضی چیزها فقط بین خود انسان هست و خدا او تنها کسی ست که میتواند پاسخ دهد اوتنها کسی ست که میتواند حالی ام کند
مرئیه نامرئی
ما پیرهایی شده ایم با اخلاق بچه گانه که جوانی را از دست داده ایم و مشغول جنگیدن با یکدیگریم، ما دست های یکدیگر را رها کرده ایم... ما پیرهای لجبازی هستیم که هر وقت خواستیم، نخواستند ... هر وقت رفتیم، نیامدند... هر وقت لبخند زدیم، چوبمان زدند... شاید حالا بفهمی که چرا ما جوانی را در این شهر گم کرده ایم!...
مرئیه نامرئی
آخر اهالی محل حوصلهٔ تربیت کردن پسرها را نداشتند و به نظر در تنگنا قرار دادن دخترانشان راحت تر و بی دردسرتر بود...
مرئیه نامرئی
کاش میدانستیم چه کس بدتر و چه کس بدترش بود
مرئیه نامرئی
مادرم گاهی از افکارم وحشت زده میشود... و پدرم متعجب...
مرئیه نامرئی
من سنگینم از سنگینی کلمات شما! و این ضعف آشکار من است...
مرئیه نامرئی
شما به من میگویید خودت باش... در حالیکه همه میدانیم منظورمان از این حرف ها کشک است...
مرئیه نامرئی
من لبخند میزنم... و تو هرگز نخواهی فهمید این صورتک خندان شب ها چه خواب هایی میبیند!
مرئیه نامرئی
ما درافکارمان حبس شده ایم، مثل ماهی کوچک دراقیانوسی بزرگ... وحشت آورست تمام دنیایت آبی و خیس باشد...
مرئیه نامرئی

حجم

۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

حجم

۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

قیمت:
رایگان