بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ما که کاری نمی کنیم! | صفحه ۳۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ما که کاری نمی کنیم!

بریده‌هایی از کتاب ما که کاری نمی کنیم!

انتشارات:انتشارات آرنا
امتیاز:
۴.۲از ۹۰ رأی
۴٫۲
(۹۰)
دنیا هر چه زور زد نتوانست به او بفهماند که باید بی خیال باشد... باز هم چایش سرد شد...
اءظَم
آسمان شاید سقف قشنگی باشد اما بلند است، خیلی بلند...  آدم دلش قرص نمیشود چون زمین محل جنبیدن است و پست است، خیلی پست...... خسته میشوم!...
serenay3-3
در زندگی لحظه هایی هست که آدم فکر میکند هیچ کس را دوست ندارد... یا حتی از هیچ کس کینه ای ندارد... و قلبش خالی میشود... من حالا حس میکنم قلبم خالی شده است... اما از پشت این پنجره صداهایی میشنوم... صداهایی مخصوص شب... صدای افتادن برگ... صدای آهنگی که هیچ گاه معلوم نمیشود از پشت کدامین کوه می آید!... صدای نور ماه که در اتاقم افتاده است... و من انگشتانم را از زیرش رد میکنم... امشب سکوت کرده ام تا بشنوم... امشب خالی شده ام تا خودم انتخاب کنم با چه چیز پر شوم... من فکر میکنم آدم باید لحظه ای را انتخاب کند و قلبش را خالی کند تا با چیزهای دلخواهش پر شود...
hasti
این مردمی که نمیخواهند خودت باشی و تو را مینگرند و میگویند: این آدم چه قدر غمگین است!
hasti
این که تو نمیدانی و من هم نمیگویم تقصیرهیچ کداممان نیست! ندانستن و نگفتن جزیی از شب است... چنان که ماه نگفت و ماهی ندانست! ستاره نگفت و پنجره ندانست! باد نگفت و برگ ندانست! ما رهاشدگان در ترس هایمان!... در چشم هایمان رازهایی ست مگو!... درچشم هایمان رازهایی ست که شب ها جایی به خواب نمیدهند و مادربزرگ هنوزهم به خاطر شب بیداری هایمان متاسف است!...
hasti
شاید باید گاهی تمام افکار درون سرمان را بیرون بریزیم! باید تمام درونیاتمان را بالا بیاوریم... تا خالی شویم، خالی و سبک... آنقدر که بتوانیم ساعت ها بخندیم... آنقدر که یادمان بیاید چه طور باید زندگی کرد... چون من بیست و چند سال است که یادم نیامده است! ما باید بتوانیم شبی قبل از تابیدن ماه، خانه هایمان را روشن کنیم...
hasti
دنیا هر چه زور زد نتوانست به او بفهماند که باید بی خیال باشد... باز هم چایش سرد شد...
Zahrra.nz
دنیا هر چه زور زد نتوانست به او بفهماند که باید بی خیال باشد... باز هم چایش سرد شد...
کاربر ۳۵۴۰۰۳۱
همه چیز تمام میشود... و ما آنقدر بلند میخندیم که فرشتهٔ کوچک به نشانهٔ تسلیم دست هایش را بالا میبرد و ماشه ای شلیک میشود در مغز ما!...
کاربر ۳۵۴۰۰۳۱
شاید باید گاهی تمام افکار درون سرمان را بیرون بریزیم! باید تمام درونیاتمان را بالا بیاوریم... تا خالی شویم، خالی و سبک... آنقدر که بتوانیم ساعت ها بخندیم...
Jaber_313
میگویند مرده ها دستشان از دنیا کوتاه است اما من حالا میدانم لبخندم تنها چیزیست که او در این دنیا جا گذاشته است...
Sadaf
هر کجا خسته شدی، کفش هایت را به پا کن!
Sadaf
آنچنان هم مهم نیست، اگر برایمان دست نزنند... تو در سکوت بیشتر شنیده خواهی شد...
Sadaf
حقیقت این است که حقیقت تمام آن چیزی نیست که ما می بینیم و میپنداریم...
Sadaf
ما پیرهای اخمویی شده ایم که در نگاهمان سالهای حسرت خوابیده...
Sadaf
آدم باید لحظه ای را انتخاب کند و قلبش را خالی کند تا با چیزهای دلخواهش پر شود...
Sadaf
هی رفیق جان!... دلم برای صدایت تنگ شده است...اما تو چیزی نگو!... شک میکنند به عقل هایمان، اگر هنوز هم بگوییم و بخندیم...
Sadaf
ما درافکارمان حبس شده ایم، مثل ماهی کوچک دراقیانوسی بزرگ...
Sadaf
در چشم هایمان رازهایی ست مگو!
Sadaf
ما برای آزار دادن یکدیگر به این دنیا نیامده ایم...
Sadaf

حجم

۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

حجم

۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

قیمت:
رایگان