بریده‌های کتاب راه طولانی بود از عشق حرف زدیم
کتاب راه طولانی بود از عشق حرف زدیم اثر رسول یونان

کتاب راه طولانی بود از عشق حرف زدیم

نویسنده:رسول یونان
انتشارات:نشر نیماژ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۵۹ رأیخواندن نظرات
وقتی نمی‌خواهی بمانی، بمانی هم رفته‌ای.
Viena
«من از آدمای تنها بدم می‌آد؛ می‌دونی چرا؟» حوصلهٔ جر و بحث نداشتم و از روی ناچاری گفتم: «بگو بدونم!» آب دهانش را قورت داد و گفت: «کرهٔ زمین هفت میلیارد آدم داره. مگه ممکنه همه‌شون بد باشن! بد اونیه که نمی‌تونه بین این هفت میلیارد آدم واسه خودش دوستی پیدا کنه!» حق با او بود؛ اما من حوصلهٔ بیرون زدن از خودم را نداشتم. سکوت کردم.
باران
آب دهانش را قورت داد و گفت: «کرهٔ زمین هفت میلیارد آدم داره. مگه ممکنه همه‌شون بد باشن! بد اونیه که نمی‌تونه بین این هفت میلیارد آدم واسه خودش دوستی پیدا کنه!»
آدم فضایی مهربون
«زندگی یه عیب داره اونم صبر کردنه! باید برای همه‌چیز صبر کرد.»
Fatima
«ارزش دنیا به آدماشه! اگه نباشن دنیا پشیزی هم نمی‌ارزه!» مکثی کرد و بعد درحالی‌که آدم‌های کافه را به من نشان می‌داد ادامه داد: «اما یادت باشه، با همه به یه اندازه دوستی نمی‌کنن. با بعضی‌ها چای می‌خورن، با بعضی‌ها نسکافه، با بعضی‌ها غذا، بعضی‌ها هم هستن که آب هم نباید باهاشون خورد.»
آدم فضایی مهربون
پدربزرگ بااینکه سال‌های زیادی از زندگی‌اش گذشته بود و تقریباً هفتاد سال داشت، اما پر از امید و انرژی بود. زندگی در وجودش موج می‌زد. جدی بودنش روحی تازه به من بخشیده بود. دوست داشتم مثل او کار کنم و به زندگی‌ام معنا ببخشم. راه و رسم زیستن را خوب بلد بود. آن‌قدر با زندگی درآمیخته بود که پیری و سالخوردگی نمی‌توانست بر او غلبه کند.
آدم فضایی مهربون
دیوانه پشت گوشش را خاراند و گفت: «می‌دونم چرا حال آدما تو پاییز گرفته می‌شه!» پیرمرد پرسید: «چرا؟» دیوانه جواب داد: «تو پاییز آدما را تنها می‌گذارن!» پیرمرد گفت: «کیا؟» دیوانه کمی فکر کرد گفت: «اونا دیگه. اونا که کارشون تنها گذاشتنه!» همه خندیدند. دیوانه درحالی‌که می‌رفت باز شروع کرد به فحش دادن و گفت: «آخه احمقا، تنها گذاشتن دیگرون هم شد کار! واسه خودتون یه کار درست و حسابی پیدا کنین!»
آدم فضایی مهربون
. فکرها مانند دندان‌درد هستند، شب‌ها به سراغ آدم‌ها می‌آیند. در بیداری کاری به کارت ندارند، اما کافی‌ست سر جایت دراز بکشی و پلک‌هایت را روی هم بذاری؛ انگار تنها گیرت آورده باشند، از چپ و راست، از زمین و هوا هجوم می‌آورند و پدرت را درمی‌آورند.
n re
دیگر یاد گرفته بودم که عشق تحمیل خود به دیگران نیست. یاد گرفته بودم کسی که برای رفتن آمده می‌رود و کسی که می‌خواهد برود هرطور شده می‌رود. هرچه درها را به رویش ببندی و هرچه بهانه بیاوری کاری از پیش نمی‌بری. فقط ممکن است رفتنش را به تعویق بیندازی.
آدم فضایی مهربون
تو این دنیا هیچ‌چیز نمی‌تونه حال و هوای آدمو تغییر بده، جز خود آدم!»
n re

حجم

۱۷۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

حجم

۱۷۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۷صفحه بعد