بریدههایی از کتاب فلسفهی هانا آرنت
۳٫۸
(۲۱)
آیا تغییرات اجتماعی را میتوان با قانونگذاری پیش بُرد یا نه.
Anita Abbasi
توتالیتاریسم توفان شنی است که میتواند همه جهان را مدفون کند و با قاطعیت نشان دهد که انسانها دیگر به جهان تعلق ندارند. وقتی که این واقعیت فهمیده شد، باز این سؤال پیش روی آرنت میماند که آیا دربرابر توتالیتاریسم مقاومتی ممکن است؟ پاسخ او به این سؤال امیدوارانه امّا ناکامل است. او میگوید تنها راه مقاومت امید، امید به آغازی تازه است پیشاز آنکه توتالیتاریسم همه قوهاش را به فعل درآورد و عملا نقطه ختامی بر جهان بگذارد. اساس امید او این یقین است که هر روز اشخاص تازهای بهدنیا میآیند.
این امید ظریف و شکنندهای بود که آرنت در سرتاسر زندگی حفظ کرد. وقتی که بعد از کتاب ریشههای توتالیتاریسم، بهسراغ نوشتن وضع بشری رفت باز همچنان این امید را داشت و مفاهیم و مقولات بسیاری را پروراند که مقولات و مفاهیمی نطفهای امّا مهمّ در تحلیل ریشههای توتالیتاریسم بودند.
lordartan
در پایان ریشههای توتالیتاریسم، آرنت همان سؤالی را پیش میکشد که با آن این جُستار را شروع کرده بود. کدام جنبه از همزیستی انسانها پدیداری توتالیتاریسم را ممکن میکند؟ چند صد صفحه آکنده از تحلیلهای تاریخی ریزبهریز در بستر مفاهیم فلسفی نوپدید، آرنت را به درک پدیده توتالیتاریسم رهنمون شدند، درکی که بهنحوی خیرهکننده ساده است. آنچه انسانها باید بدان پی ببرند این است که تکافتاده و تنها شدهاند.
تکافتادگی موقعیتی است که انسان در سپهر سیاسی بدان رسیده است. انسانها بهجای آنکه به نیازها و اهداف مشترکشان توجه کنند، تنهایی و تکافتادگیشان را درک میکنند. همین تنهایی و تکافتادگی قدرت سیاسی آنان را کاهش میدهد، زیرا دیگر نمیتوانند در راه هدفی مشترک باهم گام بردارند و عمل کنند. اگر انسانها صرفآ تکافتاده بودند، شاید میتوانستند از فاجعه توتالیتاریسم بگریزند. امّا آنها تنها هم هستند. تنهایی تجربه «عدم تعلّق مطلق به جهان» است
lordartan
توتالیتاریسم هیچ درک یا حسی از منحصربهفرد و خاص بودن افراد به آنها نمیدهد. برعکس، توتالیتاریسم عاملِ فروکاستن همه انسانها به هویت یک فرد، یک فرد خاصّ، است. رهبر نمونه و مثال واقعیت بشری است. آنهایی که خودشان را با این الگو تطبیق نمیدهند، آنهایی که یگانگی و خاص بودنشان را به رخ میکشند، ریشهشان سوزانده میشود.
lordartan
توتالیتاریسم با جلوگیری از رویارویی هریک از لایههای جنبش در سازمان با واقعیت، آن افسانه مجعول خودش را میپروراند: هریک از لایههای جنبش خودش را بحق و در راه درست میپندارد، زیرا لایه پایینتر در هرموردی آن افسانه مجعول را بهجای واقعیت جا میزند و درعینحال نمیگذارد لایههای بالاتر به حقیقت امر واقف شوند.
lordartan
آرنت میگوید تبلیغات و سازمان برای توتالیتاریسم «دو روی یک سکه» هستند. تبلیغات تصویری از جهانی جعلی بهدست میدهد. سازمان توتالیتری هم این جهان مجعول را میگیرد و بهجای واقعیت آنرا جا میزند. توتالیتاریسم ساختارهایی سازمانی درست میکند که اعضای جامعه را بهسمت «عمل و عکسالعمل برحسب قواعد جهانی مجعول» میراند (۳۶۴). این ساختارها عامل حفاظت و حفظ فاصله مردم از واقعیت اصیل جهان هستند، و درعینحال مجالی برای تودهها فراهم میآورند تا افسانه مجعول را بهجای واقعیت بپذیرند.
آرنت ساختار «سازمانهای ظاهری» را از وجوه خاص، منحصربهفرد، و مهمّ توتالیتاریسم ارزیابی میکند. تمایز میان هواداران و اعضای حزبی توتالیتری نشاندهنده ساختار و اهمیت سازمانهای ظاهری است. هوادارانْ همان سازمان ظاهری هستند. هواداران حفاظی برای اعضای حزب فراهم میآورند که بتوانند واقعیتهای جهان را نبینند
lordartan
آرنت «تودهها» را جمعیتی مرکب از افراد تنها و تکافتاده توصیف میکند. وقتی که تمایزات طبقاتی از میان میرود، نوعی فردگرایی اتمیستی بر روابط انسانها حاکم میشود. مردم دیگر باهم پیوندهایی اجتماعی برقرار نمیکنند و تکلیفی اجتماعی برای خودشان قائل نمیشوند. چنین مردمانی ازنظر سیاسی خنثی هستند چون هیچ پیوندی با اعضای هیچ گروهی ندارند. امّا درعینحال همچنان روح رقابت بر آنها حاکم است و لذا «میل و اشتهایی به سازمان سیاسی پیدا میکنند» (۱۳۱). میتوان آنها را سازمان داد، امّا نه بهدلیل نیازها یا اهداف مشترکشان، بلکه فقط برای آنکه در خدمت اهداف یک اقلیت قرار گیرند.
lordartan
آرنت میگوید توتالیتاریسم صرفآ شکلی از اشکال استبداد نیست. او تصویری نیرومند از تمایز میان استبداد و توتالیتاریسم عرضه میکند. استبداد یک صورتِ سیاسی است که شبیه برهوت است، و واجد شرایطی است که زندگی انسان را دشوار میکند. امّا توتالیتاریسم یک «توفان شن» است که همه زندگی را مدفون و جهان را خفه و محو و نابود میکند
lordartan
بهنظر آرنت، مارکس بهدرستی میگوید که تولید و مصرف مشخصه زحمت هستند. امّا اگر انسانها دغدغه اصلیشان زحمت باشد، حاصلش میشود یک جامعه مصرفی. چنین جامعهای، که هدف در آن فقط مصرف است، مردم را از دغدغههای انسانیتر گفتار و کردار برای خلق جهانی انسانی که آزادی واقعی را گسترش میدهد دورتر و دورتر میکند.
Reza.golshan
آرنت میگوید توتالیتاریسم صرفآ شکلی از اشکال استبداد نیست. او تصویری نیرومند از تمایز میان استبداد و توتالیتاریسم عرضه میکند. استبداد یک صورتِ سیاسی است که شبیه برهوت است، و واجد شرایطی است که زندگی انسان را دشوار میکند. امّا توتالیتاریسم یک «توفان شن» است که همه زندگی را مدفون و جهان را خفه و محو و نابود میکند.
Reza.golshan
حجم
۱۱۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۱۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۵۸,۰۰۰
تومان