بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه شنبه ها با موری | صفحه ۱۲۶ | طاقچه
کتاب سه شنبه ها با موری اثر میچ البوم

بریده‌هایی از کتاب سه شنبه ها با موری

۴٫۲
(۴۱۱)
فکر می‌کنم او از روی قصد این‌گونه مرد. من باور دارم نمی‌خواست کسی شاهد آخرین نفس‌هایش باشد. نمی‌خواست کسی تحت تأثیر آن صحنه قرار بگیرد. من ایمان دارم که می‌دانست که در رختخوابش است، می‌دانست که کتاب‌ها، یادداشت‌ها و گلدان کوچک بامیه‌اش در کنار اوست. می‌خواست با آرامش بمیرد و همین‌طور هم شد.
anahita.bdbr
موری به آرامی گفت: «با هم مهربان باشید و در برابر هم احساس مسئولیت کنید. اگه این رو رعایت کنیم، دنیا مکان بهتری برای زندگی می‌شود.» نفسی کشید و جمله مشهورش را تکرار کرد: «به یکدیگر عشق بورزید یا بمیرید.»
anahita.bdbr
این نشانهٔ چیه؟ زندگی ناموفق. زندگی بدون معنی و مفهوم. چون اگه به معنی و مفهوم برسی، دیگه دلت نمی‌خواد که به عقب برگردی، فقط می‌خوای به جلو بری. می‌خوای بیشتر ببینی، کارهای بیشتری بکنی. نمی‌تونی تا شصت و پنج سالگی صبر کنی. گوش کن، چیزی هست که تو و جوان‌ترها باید بدونید. اگر همیشه با پیر شدن درگیر باشید، همیشه ناراضی خواهید بود، چون پیر شدن اتفاقیه که در هر صورت می‌افتد. و میچ...»
anahita.bdbr
«وقتی مردم دربارهٔ بچه‌دار شدن می‌پرسند، هیچ‌وقت به اونا نمی‌گم چه باید بکنند. به جای آن می‌گویم: هیچ حسی قبل از بچه‌دار شدن وجود نداره. بله، همین‌طوره، هیچ چیزی نمی‌تونه جای اونو بگیره. نمیشه اونو با دوست داشتن یا معشوقه داشتن تجربه کنی. اون تجربه‌ایه که از تو یه آدم مسئول و کامل می‌سازه. اگر می‌خواهی عشق ورزیدن رو یاد بگیری، در این صورت باید بچه‌دار بشی.»
anahita.bdbr
موری تصمیم گرفته بود ثابت کند که مردن به معنی بی‌فایده شدن نیست.
anahita.bdbr
همان لحظه که از مطب پزشک بیرون آمد، درحالیکه احساس می‌کرد شمشیری بالای سرش گرفته‌اند گفت: «می‌خواهی ذره ذره محو و نابود شوی یا از روزهای باقی مانده بهترین استفاده را ببری؟» او از خودش این سوال را پرسیده بود. نه، او محو و نابود شدن را نمی‌خواست، اما از مردن هم احساس شرمندگی نمی‌کرد، بلکه مرگ، پروژهٔ پایانی او بود.
anahita.bdbr
«دوستان من، اگه اشتباه نکرده باشم، همهٔ شما برای درس روانشناسی اجتماعی توی این کلاس جمع شده‌اید. بیست ساله که این واحد رو تدریس می‌کنم، اما برای اولین باره که می‌تونم بگم برای تدریس چنین واحدی ریسک کرده‌ام. چون من به بیماری سختی دچار شده‌ام که شاید عمرم کفاف نده تا آخر ترم زنده بمونم. اگه فکر می‌کنید براتون مشکل ایجاد می‌کنه، من کاملا درکتون می‌کنم که این واحد رو حذف کنید.»
anahita.bdbr
یک روز با دنده عقب، اتومبیلش را از گاراژ خارج کرد، اما هرچه کرد نتوانست ترمز کند. و این پایان دوران رانندگی او بود. او به پیاده‌روی عادت داشت، عصایی خرید و این پایان آزادانه راه رفتنش بود.
anahita.bdbr

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۱۲۵
۱۲۶
صفحه بعد