بوی گفت: «اینجا دنیای آزادیه. جایی که آدم رو از روی گذشته و اصالتش قضاوت نمیکنن، بلکه به اونچه تبدیل میشه و از خودش میسازه میشناسن.»
aramesh
«من آنقدر مغرور نیستم که امروز وانمود کنم، خبر دارم که فردا چگونه خواهد بود.»
Mary gholami
فرمانروایی از آنِ شجاعان است
Mary gholami
«اینجا دنیای آزادیه. جایی که آدم رو از روی گذشته و اصالتش قضاوت نمیکنن، بلکه به اونچه تبدیل میشه و از خودش میسازه میشناسن.»
Mary gholami
همهٔ احساساتم فوران کرد؛ تمام فقدانها و سردرگمیها، تمام تلاشهای بیثمر و ناامیدیها. هرچقدر هم که من خود را نیرومند میکردم، بازهم دنیا قویتر بود و مثل سنگ قبری سنگین مرا زیر بار وزنش دفن میکرد.
nafiseh
«چیزی رو که آدم خودش بهدست نیاورده باشه در حقیقت مال خودش نیست و هر لحظه ممکنه اون رو ازش بگیرن. اما حتی اگه آدم همهٔ اون چیزی رو که با کار بهدست میآره از دست بده بازهم موفقیت در اون کار و اون دستاوردها رو خواهد داشت.»
nafiseh
یک بار دیگر تمام زنهای دوویل لباسهای دوخت مرا به تن داشتند، اما این بار دلم خوش نبود. زمانه بازهم به نفعم تمام شده بود، اما به قیمت فناشدن شرافت جهانی که میشناختم. آرامش نداشتم، چراکه هرچه میدیدم جانخراش و وحشتزا بود.
nafiseh
پیشبینی شده بود که من با شکستن رسوم و سنتها کاری کرده بودم که وسع هرکسی میرسید بتواند لباس طراحیشده بپوشد.
nafiseh
احساس کردم این حس درونم غم نیست بلکه حس وصفناپذیر دلگرفتگی بود که با پایانیافتن دورهای بر آدم مستولی میشود. آدرین در نخستین آرزوهای من برای کسیشدن با من سهیم بود؛ مرا تشویق کرده بود و حتی بعد از آنکه معشوقهٔ بالزون شده بودم، بازهم از من دست نشسته بود. بالزون پناهم داده بود و مرا بیخبر از آیندهای که در پیش رویم بود به بوی معرفی کرده بود. و حالا بوی مرده بود، آدرین و بالزون هر دو همسر برگزیده بودند تا باقی عمرشان را با آنها بگذرانند و من مانده بودم و بیکسی.
nafiseh
«هدف از بهکارگیری جواهرات این نیست که زن مایهدار جلوه داده بشه، بلکه هدف زینتبخشیدن به زنه و این دو مقوله کاملاً متفاوتند.» و «الماس بالاترین ارزش را در کمترین حجم ارائه میکند.»
nafiseh