بریدههایی از کتاب سه گزارش کوتاه دربارهی نوید و نگار
۳٫۶
(۳۵)
تنها قولی که میتونم بدم اینه که اگه نخونیدش چیز مهمی رو از دستندادهاید؛ فقط یکی از میلیونها کتابی رو که این هفته تو دنیا چاپشده نخوندهاید. جدی میگم.
sosoke
روی گلویم و فشارمیداد. نه آن قدر محکم که مرا بکشد و نه آن قدر آرام که بتوانم درست نفس بکشم. جایی بودم بین مرگ و زندگی. زندگی میکردم اما تنها به این دلیل که نمیتوانستم آن را متوقف کنم. البته دلیل محکمی هم برای ترک آن نداشتم.
sosoke
درواقع من سالها بود به این نتیجه رسیده بودم که اگر از زندگی چیز زیادی بخواهم زندگی هم از من چیزهایی خواهد خواست که خیلیخوب میدانستم نمیتوانم از عهدهشان بربیایم. با زندگیام رفتار مسالمتآمیزی داشتم. به او فشار نمیآوردم تا مجبور نباشم فشار او را تحمل کنم.
sosoke
از تلفن زدن متنفرم. دلیل روشنی ندارم اما از این که وقتی با کسی حرف میزنم به جای نگاهکردن به او مجبور شوم به میز یا دیوار یا دستهایم خیرهشوم، بیزارم.
sosoke
«با اگر که نمیشه زندگی کرد، قربان. من هم میگم اگه هیتلر حرومزاده نبود چی میشد؟ گوجه میکاشتند؟ نخیر آقا، یکی دیگه پیدا میشد: میتلر. سیتلر. بیتلر. تا دلتون بخواد هیتلر تو دنیا قوم و خویش داره.»
sosoke
از تخت پایینمیآیم و زانومیزنم جلو پدرم. سرم را میگذارم روی زانوهای پیرمردی که انگار در مسابقهٔ بوکس بیحاصلی شکستخورده و حالا نشستهاست روی چهارپایهٔ گوشهٔ رینگ. پدرم انگشتانش را میبرد توی موهایم، روی پیشانیام. روی صورتم. چشمهایم خیس میشوند. بعد دست زبر و ترکخوردهاش را میگذارد روی پلکهایم و من هرچه فکرمیکنم نمیتوانم چیزی را که دقیقهای پیش میخواستم به او بگویم، به خاطرآورم.
Sara Keshavarz
هر شعر انگار دو دستی یقهات را محکم میگرفت و زلمیزد توی چشمهایت و میگفت: «زندگی همینه، عوضی. دنبال چی میگردی؟»
Sara Keshavarz
اگر به هر دلیل می خواستی له شدن روح کسی را ببینی، آن جا زیر نور شدید یا در تاریکی محض نیست؛ جایی است نه کاملا تاریک و نه به اندازهٔ کافی روشن. جایی است با نور کم.
Sara Keshavarz
انگار مدام داشت به چیزی فکرمیکرد. مدام زل زده بود به جایی. به گلهای قالی. به ساعت دیواری. به پاکت سیگارش. به دستهاش. به تلویزیون خاموش. به گلدان روی میز.
Sara Keshavarz
انگار صبح تا شب دستش را گذاشته بود روی گلویم و فشارمیداد. نه آن قدر محکم که مرا بکشد و نه آن قدر آرام که بتوانم درست نفس بکشم. جایی بودم بین مرگ و زندگی.
Sara Keshavarz
حجم
۱۱۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۱۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۶,۰۰۰۲۰%
تومان