بریده‌های کتاب غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند
کتاب غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند اثر حمید حسام

کتاب غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند

نویسنده:حمید حسام
انتشارات:انتشارات صریر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۳۲ رأیخواندن نظرات
یک سر این جاست... بیایید این جا! دویدم طرف صدا و سر را دیدم و چشم های حمیدی‌نور را که به آسمان نگاه میکرد. سر کنار یک بوتهٔ نعنا آرام گرفته بود. و ما هنوز همان هفتادودو نفر بودیم.
~یا زهرا(س)~
یاابالفضل دستم؟... دستم کو؟... قطع شده یعنی؟ سیدرضا سر گذاشت روی صورت خاک آلود پولکی و گفت: نگران نباش. خودم پیداش می کنم برات.
~یا زهرا(س)~
فقط بگو چشم! صدای موج و انفجار و شلیک نمیگذاشت صدای نفس کشیدنش و آهش را بشنوم. فقط دیدم دست اطاعت به پیشانی گذاشت و برگشت رفت. از کجا می دانستم باید بیشتر نگاهش کنم تا بعد حسرت نخورم چرا من جای او نبوده ام، چرا من پام نگرفت، چرا من برنگشتم، چرا توپ کنار من زمین نخورد، چرا من اولین شهید این گروه نبوده ام.
~یا زهرا(س)~
کوچه های این شهر به خون آغشته است؛ با وضو وارد شوید.
~یا زهرا(س)~
در تعجب ماندم و سر چرخاندم و دنبالش گشتم و دیدم آنجا نمی تواند آن بو را شنید و گفتم: پس... گفتم: این بوی نعنا از کجاست؟ و موج آب و صدای آب و تمنای درونی ام به تنهایی های بلم و سواری روی آن و خلوت غار، به اعتراضم کشاند که این بو از همان نعنایی است که آن شب، کنار آن غار، پیشانی کنار خاکش گذاشته بودم.
~یا زهرا(س)~
من خس بی‌سر و پایم که به سیل افتادم/ او که می رفت مرا هم به دل دریا برد.
علی
همان عراقی اول آمد پوتینش را گذاشت روی گردنم و سرش را آورد پایین و نزدیک گوشم گفت: انت مُلازم؟ نمی دانستم دارد می پرسد ستوانم یا نه. همین طور بی اختیار و اینکه بتوانم سری بچرخانم و با نگاه تأیید کنم، فهمیدم که باید بگویم نَعْم. و گفتم. پوتین از روی گردنم برداشته شد و دست‌هایی آمدند زیر هر دو دستم را گرفتند و بلندم کردند و من به خودم گفتم: پس چرا بوی نعنا نمی‌آید؟
~یا زهرا(س)~
و پشت سرهم و ریتمیک خواند: آخر تا کی کمپوتها در بسته، پسته ها نشکسته، میوه ها با هسته؟ هان؟
مریم
همه چیز رنگ و بویی از آب داشت؛ آب اروند، چوالن‌های خیس و نیم سوختهٔ کنار آب و اشک هایی که از چشمها روان بود. نادر هم حتی داشت از مشک عباسش می خواند و آب فرات و آن دست بریده.
~یا زهرا(س)~
یکی از بچه ها باز حرف را کشاند به بمبارانها و شهردار هم گفت بعد از اعزام های ِ صدهزارنفری ما عراق هر خانهٔ ما را یک سنگر می داند و مسئولین شهر تو جلسه های ستاد پشتیبانی جنگ استان به این نتیجه رسیده اند که ممکن است عراق از بمب شیمیایی هم استفاده کند.
maryhzd

حجم

۹۵۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۹۵۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۷,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد