مراسم خاکسپاری پدرمان بود و من از دانشگاه چند روزی مرخصی گرفته بودم تا با اولین پرواز خودم را از فلوریدا به ملبورن برسانم. هر چهارتایمان مثل آنروز کف حیاط به خط شده بودیم. پدرم وصیتش هم عجیب غریب بود و گفته بود دوست دارد که او را استرالیا خاک کنند. دلایل سادهای هم داشت و گفته بود پرورش گوسفندهای مرینوس در این حجم وسیع میتواند به علت عدم وجود دشمن طبیعی در زیستگاه باشد و این بود که به نظر او در بزرگترین جزیره جهان گرگ کمتری وجود داشت.
ماراتن
او با همین فلسفه گرگ و گوسفندش به تمامی علوم رسوخ میکرد و حتی بعضی چیزهای ثابت شده را هم به چالش میکشید از هرم مازلو گرفته تا علوم غریبه در اهرام مصر! پی نظریات روانشناسی را گرفته بود از فروید تا آدلر تا رسیده بود به نظریه معنا گرایی دکتر فرانکل و میگفت که قطعاً فرانکل نوک هرم نیازهای مازلو را نشانه رفته است. از دید او گرگهای در لباس میش عاقبت خوبی نداشتند. کلاً از دید او بهترین اصول معنایی، صداقت بود و چند رو بودن در یک کالبد و دروغی زیستن، به خودی خود انرژی پتانسیل زیادی مصرف میکرد و تعارضات دورویی باعث بیماریهای روانی خطرناک، دیوانگی، افسردگی و خستگی مفرط قبل از مرگ میشد.
ماراتن
پدرم هیچ گاه آدمی نبود که بخواهد فراقانونی عمل کند و وقتی که مامور بهداشت پیشنهاد رشوه کرده بود، او را به هیات یک گرگ دیده بود و با قمهاش دنبالش کرده بود جوری که مامور بهداشت در پیچ ِکوچهٔ مشرف به خیابان گم شده بود.
از دید پدر، زالو هم شرف داشت به زالوصفتها، چرا که یک زالو به قدر نیاز خون آدمها را میمکید، اما ریاضیدانها مفهوم منفی بینهایت را از روی طمع آدمهای زالوصفت، ابداع کرده بودند.
کاربر ۲۰۸۴۰۸۵