بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زمانی که هم‌سفر ونگوگ بودم | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب زمانی که هم‌سفر ونگوگ بودم

بریده‌هایی از کتاب زمانی که هم‌سفر ونگوگ بودم

۴٫۷
(۴۰)
«می‌بینی؟ اون زندگیه. اصل زندگی که همیشه تو سایه قرار می‌گیره و خیال‌انگیز به‌نظر می‌رسه. کابوس واقعی این زن‌هایی هستن که اینجا جلوی چشم تو دارند به کارهای روزمره‌شون می‌رسن. چیزی که در خواب می‌بینیم جز واقعیتی پیش‌پاافتاده نیست.»
booklover
می‌بینی مردم چقدر پُررو پُررو ندانسته‌ها و نابلدی‌های خودشان را به حساب بد بودن و بی‌ربط بودن کار بقیه می‌گذارند؟
Ahmadreza Mahdavi
می‌بینی مردم چقدر پُررو پُررو ندانسته‌ها و نابلدی‌های خودشان را به حساب بد بودن و بی‌ربط بودن کار بقیه می‌گذارند؟
Ahmadreza Mahdavi
موضوع تابلو منظرهٔ بلواری در شهر پاریس بود.
سید آرین میری
در خانه‌اش که بودم، یکی از شاهکارهایش را از نزدیک دیدم.
سید آرین میری
«اگر چیزی را جدی نگیرید، خودش خودبه‌خود درست می‌شود.»
فاطمه
دست راستش را دراز کرد و دست داد: «منم فینسِنت ویلم فان خوخ هستم. خوش‌وقتم.» خندیدم و معصومانه به او گفتم: «یاد گرفتن اسم‌های هلندی برای من همیشه سخت بوده.» -‌ وینسنت ونگوگ. با این تلفظ راحت‌تره.
فرزند قصه‌ها
حالا خودمونیم خیلی هم خوب نقاشی نکرده. کمال‌الملک خودمون خیلی راستکی‌ترش رو می‌کشید.» محسن گفت: «اون روز دیدم تو اتاقشون.» از حرفی که زده بود، پشیمان شد. مانی چپکی نگاهش کرد. مادربزرگ کنجکاو به هر دو نگاه کرد: «کِی رفتین تو اتاق دایی‌سامان؟» مینا گفت: «همون روز که دایی خودشون بودن و ما هم رفتیم دیدنش.» -‌ مگه محسن هم بودش؟ مادربزرگ حواسش جمع‌تر از این حرف‌ها بود. مانی گفت: «نه. من واسه‌ش تعریف کردم.»
جودی‌آبــوت
غنچه را ول کرد و رو کرد به محسن: «برادر کوچیکهٔ یه نقاشی بود که همیشه به برادرش کمک می‌کرد. اولین‌بار که دایی‌سامانتون رفت هلند، کلی از این نامه‌ها برام می‌نوشت و همه‌ش از داداش بامعرفتی که این یارو نقاشه داشت، تعریف می‌کرد. حسابی کفر منو در آورده بود. فکر می‌کردم چه ظلم بزرگی به سامان شده که خدا جای برادر، یه خواهر بهش داده. آخرش هم تو یکی از نامه‌هام اینو براش نوشتم.» پریسا که آن سر تخت نشسته بود، گفت: «خب؟ دایی چی جواب داد؟» مادربزرگ دست برد تو موهای نقره‌ای‌اش که تازه کمی بلند شده بود و آن‌ها را چپاند پشت گوشش: «می‌خواستی چی بگه؟ کلی عذرخواهی کرد و وقتی از سفر برگشت، ده تا بشقاب و کاسه با نقاشی‌های اون یارو نقاشه برام آورد. اسمش ... اسمش یه چیزی
جودی‌آبــوت

حجم

۳٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

حجم

۳٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد