بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زمانی که هم‌سفر ونگوگ بودم | طاقچه
کتاب زمانی که هم‌سفر ونگوگ بودم اثر محمدرضا مرزوقی

بریده‌هایی از کتاب زمانی که هم‌سفر ونگوگ بودم

۴٫۶
(۳۶)
آدم قبل از هنر باید یه‌کم اخلاق داشته باشه.
Actorಥ‿ಥ
وقتی خودت را جلوی دیگران ساده و کوچک کنی، آن‌ها هم هر جور بتوانند از تو سواری می‌گیرند.
Amir Sabeti
«اگر چیزی را جدی نگیرید، خودش خودبه‌خود درست می‌شود.»
Actorಥ‿ಥ
گاهی آدم‌ها به‌خاطر تفاوت‌هایشان جذب هم می‌شوند.
Actorಥ‿ಥ
گفت: «می‌بینی؟ اون زندگیه. اصل زندگی که همیشه تو سایه قرار می‌گیره و خیال‌انگیز به‌نظر می‌رسه. کابوس واقعی این زن‌هایی هستن که اینجا جلوی چشم تو دارند به کارهای روزمره‌شون می‌رسن. چیزی که در خواب می‌بینیم جز واقعیتی پیش‌پاافتاده نیست.» راستش چیز زیادی از حرف‌هایش نفهمیدم. اما در همین مدت کوتاهی که با او هستم، عادت کرده‌ام حرف‌هایی بشنوم و شاهد کارهایی باشم که هرگز سر از رمز و راز آن‌ها در نمی‌آورم. البته سعی می‌کنم به‌سادگی دربارهٔ هر چیزی پرس‌وجو نکنم. دوست ندارد کسی زیاد از افکار و احوالش سر در بیاورد. شاید با این توصیفی که از ونگوگ می‌کنم فکر کنی چه آدم گَنده‌دماغی است و اصلاً چرا برادرت دارد این موجود را تحمل می‌کند. ولی باید بگویم سرخوشی و شور زندگی چنان در وجود وینسنت جاری است که من در بدترین شرایط هم اگر سر کنم، با هر بار دیدنش به این زندگی مزخرف امیدوار می‌شوم.
avina\hermayni
همه با پول‌های بادآورده‌ای ثروتمند شده‌اند که یا از راه زدوبندهای دولتی به دستشان رسیده یا یکهو طرف شانس آورده و تو مزرعه‌اش معدنی از زغال‌سنگ پیدا کرده است. اولین کاری که می‌کنند برای خودشان لقب می‌خرند، مثل کنت یا کنتس، چه می‌دانم؟ بارون و بارونت یا دوک و دوشس. در حالی‌که هیچ‌کدام اصل‌ونسبی ندارند. در این دنیای تازهٔ درحال‌تمدن فقط کافی است پول داشته باشی و درشکه‌های مجلل سوار شوی و لباس‌ها و جواهرات گران‌قیمت داشته باشی. هیچ‌کس کاری به شناسنامه و شجره‌نامه‌ات ندارد. حالا شجره‌نامه که حرف پوچ است، ولی حتی به سطح سواد و معلوماتت هم کاری ندارند. در عوض تا بخواهی احترام داری.
i_ihash
اگر برادری مثل «تئو» داشتم، با هم دنیا را فتح می‌کردیم. محسن بند آخر نامه را که خواند رو کرد به مادربزرگ: «تئو کی بود مامان‌بزرگ؟!» مادربزرگ داشت زور می‌زد جلوی خنده‌اش را بگیرد.
جودی‌آبــوت
گاهی آدم‌ها به‌خاطر تفاوت‌هایشان جذب هم می‌شوند.
المپیان؟:)
از هر جای پُرسروصدایی دوری می‌کنیم. بیشتر با هم به دشت‌ها و مزارع دور و اطراف می‌رویم. با وینسنت باید همواره در سفر باشی. آن هم سفری در مسیر آفتاب. یعنی هر جا آفتاب روشن‌تر و درخشان‌تر بتابد وینسنت هم مثل آفتاب‌پرست آنجا حیّ و حاضر است. اینجا حالا ماه ژوییه است. تقریباً اواخر بهار و اوایل تابستان. حال روحی وینسنت خیلی بهتر شده و هر روز با دیدن آفتاب بیشتر به زندگی امیدوار می‌شود. هر چند گاهی اختیار از دست می‌دهد و بیش‌ازاندازه فعال و پُرانرژی می‌شود و لحظه‌ای آرامش ندارد.
المپیان؟:)
تازه به قدرت‌های خودم پی برده‌ام. مهم نیست این قدرت‌ها چقدر نیاز به بدجنس بودن داشته باشند. گاهی برای انجام دادن کار درستی که خیر خودت و دیگران در آن است باید تن به هر کاری بدهی، از نظر من اشکالی ندارد. من می‌خواستم از پاریس خلاص شوم و ونگوگ را هم از دست این گوگن متکبر گَنده‌دماغ خلاص کنم، چاره‌ای جز این نداشتم. شاید در دوره‌ای که تو هستی، بگویند تابلوهایی که ونگوگ در پاریس کشیده، همه شاهکار هستند. ولی به‌نظر من آنچه قبل از پاریس کشید، بهتر از کارهای پاریسش بود و آنچه بعد از پاریس و در همین شهر آرلس کشیده از تمام کارهایش بهتر هستند.
المپیان؟:)

حجم

۳٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

حجم

۳٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد