بریده‌هایی از کتاب بازی دروغ

چرا نفهمیده بودم که دروغ می‌تواند بیش‌تر از حقیقت دوام بیاورد

دوست‌پسرهای حسود داشته‌ام که واقعاً مضرند... واقعاً رابطه را مسموم می‌کنند و عزت‌نفست را ازت می‌گیرند. به‌قدری فکرت را مسموم می‌کنند که درنهایت می‌بینی دیگر خودت هم به خودت شک داری.

وقتی به کسانی که دارند دروغ می‌گویند نگاه کنی، غالباً عادت‌هایی دارند که آن‌ها را لو می‌دهد و می‌فهمی دارند دروغ می‌گویند.

این بار برای زنده ماندن دروغ گفتیم نه برای سرگرمی.

دروغ گفتم. حس کردم گونه‌هایم گل انداخته. بیزارم از دروغ گفتن. قبلاً سرگرم‌کننده بود... ولی الان چاره‌ای نداشتم. دیگر خیلی به‌اش فکر نمی‌کنم، شاید چون مدت زیادی دروغ می‌گفتم و این همواره در گذشته می‌ماند مثل دندانی که همیشه درد می‌کرده و ناگهان از درد تیر می‌کشد.

چرا نفهمیده بودم؟ چرا نفهمیده بودم که دروغ می‌تواند بیش‌تر از حقیقت دوام بیاورد

توی زندگی دردایی وجود دارن که فقط وقتی متوقف می‌شن و دیگه به‌ات آسیب نمی‌زنن که خودت دست‌به‌کار بشی.

وقتی به کسانی که دارند دروغ می‌گویند نگاه کنی، غالباً عادت‌هایی دارند که آن‌ها را لو می‌دهد و می‌فهمی دارند دروغ می‌گویند.