بریدههایی از کتاب سفر عشق
۴٫۶
(۸)
هر جا دلت گرفت، کمی محتشم بخوان
هِی در میان گریه بگو جان، بگو حسین
هانیه سادات
شیخ محمود میگفت: «صاحب منزلی را که در آن آش میپختند دیدم، که به مغازهدار محل میگفت: رشتهاش رو بزن به حساب. یعنی اینها اینقدر با مراماند که با مقروض کردن خودشان، زائران حضرت (ع) را اطعام میکنند».
هانیه سادات
فضای حسینیه پر شده بود از اشکهای شوق و آههای حسرت. اشک شوق مسافران و زائران و آه حسرت آنها که توفیق زیارت در این موسم را نیافته بودند.
ادریس
پر از هراس و امیدم که هیچ حادثهای
شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست!
ادریس
«سفینه النجاه» حسین (ع) از سایر زورقها امنتر و به سوی ساحل نجات، شتابانتر است.
ادریس
«آقا، شما را به خدا قسم سلام ما را هم به حضرت (ع) برسان. بفرمایید که یک عده به زائران شما چای دادند و از آنها پذیرایی کردند.»
ادریس
حبیب بن مظاهر هنگام رفتن به کربلا در دکان عطاری با مسلم بن عوسجه روبرو شد.
از او پرسید: کجا میروی؟، مسلم گفت: حنا میخرم تا به حمام بروم.
حبیب گفت: الان زمان این کارها نیست؛ از سیدالشهداء (ع) نامه رسیده و باید رفت.
مسلم تا شنید، حتی به خانه نرفت؛ و راهی کربلا شد!
ادریس
رسول خدا (ص) به امام علی (ع) فرمودند: «خداوند قبر تو و فرزندانت را از بقعهها و باغهای بهشتی قرار داده و قلوب بندگان برگزیده و نجیب خود را به سوی شما متمایل ساخته است، به گونهای که در راه شما شکنجه و آزار و تحقیر را متحمل میشوند، ولی قبور شما را آباد میکنند و به عنوان تقرب به خداوند و دوستی پیامبرش (ص) فراوان به زیارت آن قبور میآیند. آنان اختصاص یافتگان به شفاعت مناند و در حوض کوثر بر من وارد خواهند شد و مرا در بهشت ملاقات خواهند نمود».
هانیه سادات
و شگفتا که آدمی در میماند که به خاک تعلق دارد یا به افلاک؟ به خاکی که از آن سرشته شده، یا به روحی که در وی دمیده شده؟
میـمْ.سَتّـ'ارے
بهانه و فرصتی برای متحد کردن و یک صدا کردن جمع شیعه، که همیشه از سوراخ تفرقه گزیده شده و میشود».
ادریس
حکمتی دارد از جنس تجدید عهد و پیمان با اهل بیت؛ خاصه با سیدالشهدا (ع)، عبرت گرفتن برای جلوگیری از تکرار تاریخ، یا به نوعی یک آمادگی تشکیلاتی به منظور ساماندهی جمع شیعیان و شاید تمهید و مقدمهای برای یک قیام و یا بهانه و فرصتی برای متحد کردن و یک صدا کردن جمع شیعه، که همیشه از سوراخ تفرقه گزیده شده و میشود».
ادریس
حدیث منقول از امام عسگری (ع) که در آن «علامات المومن» را پنج چیز میشمرند؛ که یکی از آنها «زیارت اربعین» است
ادریس
دردی که در راه دوست بر جان عاشق وارد میشود از هزار درمان نزد او محبوبتر است
میـمْ.سَتّـ'ارے
عاشقان، هبوط را از عنایات جلالیه معشوق میدانند که میراند تا بخواند، دور میکند تا نزدیکتر سازد، رخ در نقاب میکشد تا جان دلسوختگان و محبان را شیداتر و آشفتهتر و بیقرارتر نماید؛
میـمْ.سَتّـ'ارے
ناسوت، عرصهی تزاحمات و تعارضات و ناهمخوانیها و بیکسیها و در جمع تنها بودنها و گرفتاریها و ناملایمات و کشاکشها و کشمکشها و قال و مقالهاست. راه برون رفت از این ورطه نیز همتی است جانانه و کوششی مجدّانه و عزمی مردانه برای رهایی و بال گشودن در ملکوتی که نسیم روحبخش آن، جلای تازهای به جان میدهد و در آن خبری از هیاهوها و جیغ و جارهای ناسوت نیست؛ ملکوت یکپارچه سکوت است و بس. سکوتی که سرشار از سخن است.
باید از ناسوت وارهید؛ وگرنه در گرداب روزمرگی آن غرق خواهیم شد. ناسوت باتلاقی است که هر آن کس را که اندک تعلقی بدان باشد در کام خود میکشد.
فاطمه
آه یک واژهی ساده نیست، یک گرفتگی در مجرای تنفس نیست؛ آه ماحصل دردها و غربتها و شکایتهایی است که وقتی در یک کلمه جمع میشوند به آه تبدیل میگردند
میـمْ.سَتّـ'ارے
عشق، آزاد میکند و گرفتار میکند، میسوزاند و میسازد، شادی میبخشد و غم به بار میآورد، غم نثار میکند و شادکامی از آن به ثمر میرسد، با دست پس میزند و با پا پیش میکشد؛ و این همه از عجایب عشق است.
میـمْ.سَتّـ'ارے
صحبت به «جنگ» کشیده شد و عیاد از حضور پدرش در جنگ با ایران گفت. پدرش در ارتش عراق بوده است و بنا به گفته خودش دستش به خون هیچ ایرانیای آلوده نشده است. میگفت: «پدرم میگوید هر وقت هم رودر رو میشدیم به آسمان شلیک میکردم.» و بعد هم از عمویش گفت که در جنگ اسیر شده و آنقدر از ایران خوشش آمده که بعد از اتمام ایام اسارت با زنی ایرانی ازدواج کرده و اکنون هم در مشهد ساکن است. حرف «صدام» که پیش آمد، دستهجمعی شروع کردند به ناسزا گفتن و ارواح آباء و امهات و خالهها و عمههای صدام را شاد کردن! ملعون، جراحتی را بر ملت خودش وارد کرده که هنوز هم آوردن نامش آن زخم را تازه میکند.
III I III
از کربلا گفتن و از کربلا شنفتن، نه برای تأسف خوردن بر حال «اشباه الرجال» سال ۶۱ هجری و نه برای غبطه خوردن به حال آن ۷۲ تفر، بل برای آن است که عبرتهای عاشوراء را دریابیم و مگذاریم که ولیّ خدا باز تنها بماند
فقیر
حجم
۳۱۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۸۵ صفحه
حجم
۳۱۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۸۵ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد