بریده‌های کتاب می‌نویسمت
کتاب می‌نویسمت اثر سیامک بهرام پرور

کتاب می‌نویسمت

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۸ رأیخواندن نظرات
شرح گیسوی تو را به یلدا بگویم و رویش را کم کنم! ...
یلدا روشن
ای بازوانت آشیانه آفتاب! این کلاغ‌سیاه پرشکسته، خیلی زیبا نیست! اما دلش از هزار کبوتر دغل‌باز ِسفید، سرخ‌تر است؛ باور کن! اما اگر به این هم باور نداری، به این یقین داشته باش که یک شاعر درمانده، توی یک‌گوشهٔ پرت از خاک خدا، دلش برای دیدن چشمان تو تنگ‌شده! … پس هر وقت که از خواب برمی‌خیزی، رو به آیینه بایست و به‌جای من توی چشم‌های خودت نگاه کن… وَ بخند! خدا را چه دیدی؟! شاید به معجزهٔ این لبخند، گره از ابروان تقدیر گشوده شود.
Ahmad
وقتی ببینی که بهار، دریا و کوه و بیابان و دشت را در آغوش می‌گیرد و دل واماندهٔ تو را وا می‌نهد تا در تپش‌های بی‌رمقش، پاییز را دوره کند و زمستان را مشق، در ناگزیری ِبی‌گریز ِاین‌همه ناهمگونی با جهان، سر در لاک تنهایی خویش فرومی‌بری و هر چه ترانهٔ شادی می‌شود مرثیهٔ غم.
کاربر ۱۱۳۶۲۵۷

حجم

۱۴۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۱۴۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد