بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اندوه به خصوص کیک لیمویی | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اندوه به خصوص کیک لیمویی

بریده‌هایی از کتاب اندوه به خصوص کیک لیمویی

نویسنده:ایمی بندر
انتشارات:نشر خزه
امتیاز:
۳.۳از ۶۱ رأی
۳٫۳
(۶۱)
باید مثل آن شب، به‌نرمی لحن جورج سؤال می‌کردم. سؤال‌ها نباید مستقیم می‌بود. مثل دانه‌ای که برای پرندهٔ کنجکاوی ریخته می‌شود که در دوردست تماشا می‌کند.
farnaz
به جوزف گفت که مثل صحراست. چراکه صحرا اکوسیستمی است که به داده یا ورودی زیادی نیاز ندارد. «جو فقط به نور خورشید نیاز داره.»
.ً..
کافه‌ای ایرانی نزدیک اوهایو و وست‌وود بود که غم سنگینی در گوشت بره‌اش چشیدم. اما می‌توانستم به‌راحتی آن را بخورم.
مریم
«کلی احساس تو غذاست.»
zok
او همیشه از آمدن به خانه خوشحال بود، اما کارهای پدرانه بلد نبود. نمی‌دانست با بچه‌هایش چه کند. برای همین هیچ وقت به ما یاد نداد دوچرخه‌سواری کنیم یا دستکش بیسبال بپوشیم.
zohreh
ادامه بده. بچه از اون چیزایی که دید بدش اومد.» ـ پا می‌ذاره روی عینکش. «خدای من!» و زد روی داشبورد. «می‌دونستم این‌جوری می‌شه. حالا دیگه از داستان بدم میاد. دیگه از بچه‌ها عقب می‌مونه. درسته؟» ـ دیگه خوندن رو یاد نمی‌گیره. اما روزگارش رو می‌گذرونه. اون به عنوان یه نیمه‌نابینا اسمش رو ثبت می‌کنه و حق معلولیت می‌گیره. بابا سرش را با ناراحتی تکان داد. «عجب داستان بدی. خیلی بد بود.» در ماشین را باز کرد.
s.m
بچه‌های زیادی بودند که وقتی بزرگ می‌شدند می‌فهمیدند بابا و مامانشان آن چنان هم که فکر می‌کردند بی‌خطا نیستند. اما من اصلاً دلم نمی‌خواست اینقدر زود به این نتیجه برسم.
مریم
بابا بداخلاق شده بود و مامان اخمو. وقتی بابا خانه بود مامان تند تند ماجراهای روزش را برای او تعریف می‌کرد، اما بابا اصلاً به مامان گوش نمی‌داد و چشم‌هایش این را به‌خوبی گواهی می‌داد.
مریم
به‌هرحال بودنِ او پادزهر این بود که احساس کنم هیچ کس خانه نیست.
مریم

حجم

۲۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۹ صفحه

حجم

۲۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۹ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد