بریده‌هایی از کتاب بیمار خاموش

اما عشق واقعی خیلی آرام و بی‌حرکت است. و اگر آن را زیاد از جنبهٔ هیجان‌انگیز نبینی، خسته‌کننده است. عشق، عمیق و خونسرد است. و البته پایدار

انگیزهٔ واقعی‌ام خودخواهی محض بود. می‌خواستم به خودم کمک کنم. و عقیده داشتم همهٔ افرادی که در مرکز سلامت روانی کار می‌کنند، همین انگیزه را دارند. ما به سمت این حرفه کشیده شده بودیم، چون آسیب دیده بودیم و می‌خواستیم از این درس‌ها برای التیام خودمان بهره ببریم.

همه جا پر از درد است و ما فقط چشم‌های‌مان را به روی‌شان می‌بندیم. واقعیت این است که همهٔ ما وحشت‌زده‌ایم و همدیگر را می‌ترسانیم.

همهٔ ما دیوانه هستیم و فقط روش دیوانگی‌مان با هم فرق دارد.

می‌دانی تئو؟ یکی از سخت‌ترین چیزها این است که در بیش‌تر موارد وقتی نیاز به دوست داشته شدن داریم، این اتفاق نمی‌افتد. احساس وحشتناکی است. درد ناشی از دوست نداشته شدن.

یکی از سخت‌ترین چیزها این است که در بیش‌تر موارد وقتی نیاز به دوست داشته شدن داریم، این اتفاق نمی‌افتد. احساس وحشتناکی است. درد ناشی از دوست نداشته شدن.»

همهٔ ما دیوانه هستیم و فقط روش دیوانگی‌مان با هم فرق دارد.

«به یک جای خیلی دور برو و سخت کار کن تا به زندگی بی‌صداقت و سرشار از سوءاستفاده‌های عاطفی برنگردی. کسی را انتخاب کن که رفتار بهتری با تو داشته باشد. خیلی بهتر....»

ترجیح می‌دهم که تنها باشم تا گیر آدم نامناسب بیفتم

نوشتن یک جور آزادسازی است. یک جور تخلیه که می‌توانی با آن خودت را شرح دهی. به نظرم چیزی مثل درمان.

سیگارش را درآورد و لبخند عجیبی به من زد. «به همین دلیل تو را به این‌جا آوردم. می‌توانی خودت ببینی. صحنهٔ جرم را.» «جرم؟» جوابی نداد و به من لبخند زد. «چه جرمی پاول؟» «جرم ورنون. ورنون مرد خوبی نبود. به هیچ وجه.» «می‌خواهی چه بگویی؟» «خب همان موقع آن کار را کرد.» «چه کرد؟» «همان موقع آلیسیا را کشت.»

هدف از درمان، اصلاح گذشته نیست. بلکه درمان بیمار را قادر می‌کند تا با گذشته‌اش روبه‌رو شود و آن را برای همیشه کنار بگذارد. آلیس میلر

وینیکوت گفته، هیچ نوزادی نمی‌تواند از مادرش متنفر باشد، مگر این‌که ابتدا مادر از او متنفر شده باشد

گاهی به سختی می‌توان فهمید که چرا پاسخ‌های امروز ریشه در گذشته دارد

یکی از سخت‌ترین چیزها این است که در بیش‌تر موارد وقتی نیاز به دوست داشته شدن داریم، این اتفاق نمی‌افتد. احساس وحشتناکی است. درد ناشی از دوست نداشته شدن

«انتخاب معشوق خیلی شبیه انتخاب درمانگر است. باید از خودمان بپرسیم که آیا با من صادق است، به انتقادهایم گوش می‌دهد، به من اجازهٔ اشتباه می‌دهد و آیا وعده‌های غیرممکن می‌دهد یا نه؟»

نخستین باری که درمان را شروع کردم، فهمیدم که گریه کردن کار خیلی سختی است. می‌ترسیدم که با سیلش بروم و غرق شوم

کسی که هیچ وقت نیاموخته خودش را تحویل بگیرد، در زندگی مضطرب می‌شود. همان احساسی که بیون برایش از عبارت «وحشت گمنام» استفاده می‌کند. چنین فردی همیشه به دنبال تحویل گرفتن‌های بی‌نظیر از سوی منابع خارجی است

ما همیشه تحت حمله‌ایم و به درمان نیاز داریم تا استرس‌های‌مان تسکین یابد و همین باعث می‌شود که تجربیات خوبی داشته باشیم و با این رفتار آرام آرام می‌فهمیم که چه‌طور وضعیت جسمی و روانی خود را کنترل کنیم

خشم، ارتباط قدرتمندی است