بریدههایی از کتاب بیمار خاموش
۴٫۴
(۱۶۲۷)
احساسات بیان نشده هیچ وقت از بین نمیروند. فقط به شکل زنده مدفون میشوند و یک روز به شیوهای زشتتر سر برمیآورند.
الهه سادات~
باید آرام حرکت میکردم. مثل تودهٔ یخ که آرام است، اما حرکت میکند.
parisa_mid books
احساسات بیان نشده هیچ وقت از بین نمیروند. فقط به شکل زنده مدفون میشوند و یک روز به شیوهای زشتتر سر برمیآورند.
yalda
همیشه یک گروه شرور و بیرحم از خشم و اضطراب تعقیبم میکردند و با صدای او فریاد میزدند که من بیارزشم و باید از خودم خجالت بکشم.
MMD
هدف از درمان، اصلاح گذشته نیست. بلکه درمان بیمار را قادر میکند تا با گذشتهاش روبهرو شود و آن را برای همیشه کنار بگذارد.
آلیس میلر
Bluelily
برای همه گریه میکردم. همه جا پر از درد است و ما فقط چشمهایمان را به رویشان میبندیم. واقعیت این است که همهٔ ما وحشتزدهایم و همدیگر را میترسانیم.
elham mohammadpoor
خشونتهای گاهگاه و غیرقابل پیشبینی پدرم باعث شده بود که همیشه منتظر آسیب باشم.
نور
در راه برگشت به خانه سوار اتوبوس شدم. کنار شیشه نشستم و به بیرون زل زدم. حق با روت بود. عشقی که صداقت نداشته باشد، اسمش عشق نیست.
حسین احمدی
پیش از دیدار کتی از مدتی قبل روت را میدیدم و تا سه سال اول رابطهام با کتی به درمانم ادامه دادم. نصیحتهای روت را پس از نخستین ارتباطم با کتی خوب به یاد دارم. «انتخاب معشوق خیلی شبیه انتخاب درمانگر است. باید از خودمان بپرسیم که آیا با من صادق است، به انتقادهایم گوش میدهد، به من اجازهٔ اشتباه میدهد و آیا وعدههای غیرممکن میدهد یا نه؟»
حسین احمدی
اما تواناییمان در تحویل گرفتن خودمان مستقیماً به توانایی مادرمان در تحویل گرفتنمان بستگی دارد و اگر هرگز چنین چیزی را از طرف مادر خود تجربه نکرده باشیم، چهطور میتوانیم آن را یاد بگیریم؟ کسی که هیچ وقت نیاموخته خودش را تحویل بگیرد، در زندگی مضطرب میشود. همان احساسی که بیون برایش از عبارت «وحشت گمنام» استفاده میکند. چنین فردی همیشه به دنبال تحویل گرفتنهای بینظیر از سوی منابع خارجی است. مثلاً برای تسکین اضطراب بینهایتش مشروب مینوشد یا به شیوهای دیگر خودش را آرام میکند.
حسین احمدی
جنون قتل و جنون خودکشی در لحظه متولد نمیشوند. منشأ آنها به سرزمین پیش از حافظه، دوران کودکی، سوءاستفادهها و بدرفتاریها برمیگردد که در طول سالها قدرت میگیرد و ناگهان منفجر میشود و اغلب هدفی نادرست را نشانه میگیرد.
sama
من عقیده دارم که همهٔ ما دیوانه هستیم و فقط روش دیوانگیمان با هم فرق دارد.
mina
حالا همه چیز را واضح میدیدم و هدف بزرگتر خدا را درک میکردم. خدا در دوران کودکی و زمانی که حس میکردم خیلی تنها و وحشتزدهام، مرا به حال خود وانگذاشته بود. او همیشه کتی را در آستینش مخفی کرده و منتظر بود که مثل جادوگری زبردست او را برایم خلق کند.
6456
اگرچه ذاتاً آدم صادقی نیستم، گاهی از روی شانس صادق میشوم.
ویلیام شکسپیر، داستان زمستان
نگآرا
تنها راه فراموش کردن یک خواب این است که بیدار شوی تا محو شود.
نگآرا
عشقی که صداقت نداشته باشد، اسمش عشق نیست.
نگآرا
یکی از سختترین چیزها این است که در بیشتر موارد وقتی نیاز به دوست داشته شدن داریم، این اتفاق نمیافتد. احساس وحشتناکی است.
مسعود
بیمار احساسات غیرقابل پذیرشش را به درمانگرش میگوید و درمانگر همهٔ چیزهایی را که بیمار را ناراحت کرده در درون خود فرو برده و حس میکند. سپس همانها را به آرامی و با روش التیامشان به بیمار برمیگرداند
❤ محمد حسین ❤
کمکم در تاریکی متوجه چیزی شدم.
نمیخواستم بمیرم. نه هنوز. نه فعلاً که زندگی نکرده بودم.
این حس نوعی امیدواری را در من پدید آورد. اگرچه تیره و تعریف نکردنی بود، باعث میشد که نتوانم خودم را بکشم. من به کمک نیاز داشتم.
❤ محمد حسین ❤
عشقی که صداقت نداشته باشد، اسمش عشق نیست
𔘓
حجم
۲۶۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۶۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۰,۰۰۰۵۰%
تومان