ما از بخشهای مختلفی ساخته شدهایم. از چیزهای خوب و بد. یک ذهن سالم این تعادل نداشتنها را تحمل میکند و در یک زمان بخشهای بد و خوب را با تردستی کنترل میکند. بیماری روانی دقیقاً به معنای ناتوانی در این نوع تلفیق است و در نتیجه تماسمان را با بخشهای غیرقابل پذیرش خود از دست میدهیم
azar
من عقیده دارم که همهٔ ما دیوانه هستیم و فقط روش دیوانگیمان با هم فرق دارد.
azar
البته با تحقیقات بیشمار دربارهٔ رشد مغز میدانیم که حقیقت این نیست. ما با مغز نیمه کامل به دنیا آمدهایم که بیشتر به تودهٔ گلی خاک رس میماند تا یک تودهٔ آسمانی. همانطور که دونالد وینیکوت، روانتحلیلگر معروف گفته: «چیزی به اسم کودک وجود ندارد و شخصیت ما در انزوا شکل نمیگیرد. بلکه از ارتباط با دیگران حاصل میشود. از طریق نیروهای دیده نشده و ازیادرفتهای به نام والدین.»
Farshid
«درس خواندن به دردم نمیخورد. میدانی؟ میخواهم بروم و اجرایش کنم.»
«چه را؟ هنرپیشگی را؟»
«نه. زندگی را.»
بیتا
من عقیده دارم که همهٔ ما دیوانه هستیم و فقط روش دیوانگیمان با هم فرق دارد.
بیتا
او گفت: «درس خواندن به دردم نمیخورد. میدانی؟ میخواهم بروم و اجرایش کنم.»
«چه را؟ هنرپیشگی را؟»
«نه. زندگی را.»
🍁paiiz
«خب تئو! چهطور حوصله داری که درس بخوانی؟»
«شاید چون نمیخواهم بیرون بروم و زندگی کنم. شاید چون ترسو هستم.»
🍁paiiz
او راحت میخندید و اغلب باعث میشد که حس کنم از نوعی تاریکی درونی رنج میبرد.
🍁paiiz
من عقیده دارم که همهٔ ما دیوانه هستیم و فقط روش دیوانگیمان با هم فرق دارد.
🍁paiiz
چند روز بعد این دفترچه را نشانم داد تا در آن بنویسم. جلدی چرمی و سیاه و صفحات سفید و خالی زیادی دارد. سرم را روی نخستین صفحهٔ دفتر گذاشتم و نرمیاش را حس کردم. مدادم را تراشیدم و شروع کردم.
حق با او بود. حال بهتری دارم. نوشتن یک جور آزادسازی است. یک جور تخلیه که میتوانی با آن خودت را شرح دهی. به نظرم چیزی مثل درمان.
ramtin