روت به من گفت که چرا کتی را انتخاب کردم. چون راه بهتری بود که ثابت کند پدرم حق داشت و من بیارزشم و لایق دوست داشته شدن نیستم. با این کار نشان دادم که همان کسی هستم که هرگز کسی دوستش نخواهد داشت.
Mary
فهمیدم که این داستانِ گذشته، حال و آیندهٔ من است. این موضوع فقط به کتی مربوط نمیشد. مربوط به پدرم بود. احساس طرد شدن در کودکی. غم و اندوهم از چیزهایی که هرگز نداشتم. در قلبم. و هنوز باور دارم که هیچ وقت آنها را نخواهم داشت.
Mary
حق با او بود. دنبال کلمات مناسبی میگشتم که احساس غمافزای خود را از خیانت و درد وحشتناک و توخالی درونم بیان کنم که روت آن را گفت. درد ناشی از دوست نداشته شدن.
Mary
روت کمی مکث کرد. «میدانم چهقدر غمگینی. اما دوست دارم این احتمال را در نظر بگیری که شاید این غم به دوران پیش از کتی برگردد. غمیکه از سالها پیش با خودت داشتی. میدانی تئو؟ یکی از سختترین چیزها این است که در بیشتر موارد وقتی نیاز به دوست داشته شدن داریم، این اتفاق نمیافتد. احساس وحشتناکی است. درد ناشی از دوست نداشته شدن.»
Mary
«لطفاً این را بدان که آدمها غیرقابل پیشبینی هستند و بیاحساس، سر به هوا و نامهربان میشوند. آنها سعی میکنند خودشان را مهربان نشان دهند تا در عشق پیروز باشند. این یک داستان قدیمی است. مگر نه تئو؟ داستانی آشنا.»
Mary
اگر چنین تجربهای را در کودکی داشتی، شاید دوباره داری تکرارش میکنی!
Mary
کسی که مدام و خیلی خوب دروغ میگوید، میتواند بدون احساس پشیمانی به شریکش خیانت کند.
Mary
دربارهٔ عشق. دربارهٔ اینکه چهقدر به خاطر آتشبازی در عشق مرتکب اشتباه میشویم. به خاطر درام و رفتارهای غیرمعمول. اما عشق واقعی خیلی آرام و بیحرکت است. و اگر آن را زیاد از جنبهٔ هیجانانگیز نبینی، خستهکننده است. عشق، عمیق و خونسرد است. و البته پایدار.
Mary
«انتخاب معشوق خیلی شبیه انتخاب درمانگر است. باید از خودمان بپرسیم که آیا با من صادق است، به انتقادهایم گوش میدهد، به من اجازهٔ اشتباه میدهد و آیا وعدههای غیرممکن میدهد یا نه؟»
Mary
اعتیاد من مثل سگی وفادار در تمام این مدت منتظر مانده بود
Mary