بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نوشته بر دریا | طاقچه
کتاب نوشته بر دریا اثر محمدرضا شفیعی کدکنی

بریده‌هایی از کتاب نوشته بر دریا

۴٫۱
(۱۰)
«پرسیدند که تو خدای را کجا دیدی؟» گفت: «آنجا که خویشتن را ندیدم»
محسن
ازو می‌آید که شبی نماز می‌کرد، آوازای شنید که «هان، بوالحسنُو خواهی که آنچه از تو می‌دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟» شیخ گفت «ای بار خدایا، خواهی تا آنچ از رحمت تو می‌دانم و از کرم تو می‌بینم با خلق بگویم تا هیچ کست سجود نکند؟» آوازی شنید که «نه از تو و نه از من».
شهاب
و گفت: کسانی دیده‌ام که به تفسیرِ قرآن مشغول بوده‌اند. جوانمردان به تفسیرِ خویش مشغول بودند.
مصطفی ناصحی
چو در من بنگری بینی همه او چو در او بنگری بینی همه من
شهاب
پرسیدند که نشانِ جوانمردی چیست؟ گفت: آن که هزار کرامت را برادرش کرده باشد به یکی تمنّاش کرده باشد آن یکی نیز بر سرِ آن نهد تا همه برادرش را باشد.
شهاب
و گفت: حق ندا کرد و گفت: «بنده من، بنگر تا بایستِ دلت چیست.» بنگریستم. بایستِ دلم او بود. بکندم و بینداختم. گفت «بنگر تا بایست جانت چیست.» بنگریستم بایستِ جانم او بود. بکندم و بینداختم. گفتم: «الاهی، حدیثْ اینجا نیست که تو می‌پنداری.» پس مرغانی سپید دیدم که از هوا درآمدند و دل و جان را برگرفتند و به هوا در بُردند. عار داشتم که از پسِ آن بنگریستمی.
مصطفی ناصحی
حق گفت «بنده من، همه چیز به تو دهم اِلّا خداوندی.» گفتم: «خداوندی نیز به بوالحسن دهی هم نخواهد. و این دادن و دهم از میان برگیر که این بیکارگان گویند.»
محسن
و گفت: در اندرونِ پوستِ ابوالحسن دریایی‌ست، هر وقت که بادِ لطفِ حق بوزد و میغِ دوستی سر بر زند از عرش تا ثری بارانِ عشق ببارد.
مصطفی ناصحی

حجم

۴۴۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

حجم

۴۴۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۴۷,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد