بریدههایی از کتاب استایل
۳٫۳
(۴۳۸)
دامنش را بلند تر کردم، پایینش ریشه ریشه بود. باید حسابی از خجالت پارچه در میآمدم. هر چی بیشتر ریش میشد زیبا تر جلوه میکرد. یکی از بازوها را لخت کشیدم و دیگری را با آستین بلند. جدایی همین بود. باید حتی دست ها هم از هم جدا باشند.
Negaarstan
«مگذار که عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود، عشق عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست. پیوسته نو کردن خواستنی است که خود پیوسته خواهان نو شدن است و دگرگون شدن! تازگی ذات عشق است و طراوت بافت عشق! چگونه میشود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق هم چنان عشق بماند؟»
فاطمه بهتاج
کاش والدین وقتی میخواستند به هوای دلشان گوش کنند کمی به زجرهای مادام العمری که برای فرزندانشان آجر آجر روی هم میچینند و دیوار میسازند هم فکر کنند.
میرالماسی
شاران کنار مامان ولو شده بود روی مبل ها و حسابی مشغول غیبت کردن بودند. یکی از خاصیتهای بی کار بودن همین است. اگر سرت گرم باشد وقت اضافه برای زدن حرفهای بی دلیل پشت سر دیگران نداری، اما همین که بی کار بشوی هزار و یک حرف پشت هزار و یک نفر به ذهنت خطور میکند و دلت میخواهد حرف هایت را با یک نفر در میان بگذاری
¥عاشق مطالعه¥
«من مرد شب هایت نخواهم شد؛ از بسترت کم کن جهانم را»
fateme
تا به حال شده بمیری اما نفس بکشی؟ من مردم وقتی لبخندت را روی صورت دیگری دیدم. من مردم وقتی دستت را در دست دیگری دیدم. وقتی نگاهت را در نگاه دیگری ... من یک بار مُردم فقط بدنم آن را نفهمید!
fateme
- از هرچیزی که به اون مربوط بشه متنفرم. اما ... بارون چیزیه که از اول ازش بدم میاومد. ولی چون اون دوسش داشت، منم سعی کردم همیشه نقش بازی کنم. اون ... هیچ وقت نفهمید من از بارون خوشم نمیآد.
fateme
«مگذار که عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود، عشق عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست. پیوسته نو کردن خواستنی است که خود پیوسته خواهان نو شدن است و دگرگون شدن! تازگی ذات عشق است و طراوت بافت عشق! چگونه میشود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق هم چنان عشق بماند؟»
ARASTEH
اگه هر چیزی توی زمان خودش اتفاق بیفته و ما این قدر عاقل باشیم که با عجله کردن، یا صبوری بیش از حد گند نزنیم به همه چیز مطمئن باش خراب که نمیشه هیچ، عین سیر هفت ساله جا افتاده و لذیذ میشه
ARASTEH
تفاوت نگاهش را خیلی خوب حس میکردم. وقتی به شاران نگاه میکرد انگار که داشت به یک بچه بازیگوش نگاه میکرد و همین که نگاهش به سمت من میچرخید میشد یک موجی از احترام را دید. حالا خیلی راحت میتوانستم مفهوم این جمله را درک کنم که هر کس با تو همان گونه ای رفتار میکند که خودت به او اجازه میدهی.
کاربر ۱۴۸۶۴۳۲
شب شراب نیارزد به بامداد خمار. نیارزد؟!! شاید گاهی بیارزد
کاربر ۱۴۸۶۴۳۲
باید مینشستم کنارش و دائم به هم میگفتیم: «خوب دیگه چه خبر؟!! جدی؟!! چه جالب! خوب دیگه چه خبر؟» مکالمه ای که در طولش چند بار دیگه چه خبر تکرار بشود نشان دهنده این است که آن دو نفر هیچ حرفی برای زدن به هم دیگر ندارند. درست مثل من و مامان!
کاربر ۱۴۸۶۴۳۲
شب شراب نیارزد به بامداد خمار
ARASTEH
تا به حال شده بمیری اما نفس بکشی؟ من مردم وقتی لبخندت را روی صورت دیگری دیدم. من مردم وقتی دستت را در دست دیگری دیدم. وقتی نگاهت را در نگاه دیگری ... من یک بار مُردم فقط بدنم آن را نفهمید!
gh
مطمئن باش اگه کمی صبور باشی تا شخص درست وارد زندگیت بشه هزار بار هم از زندگیت بیرونش کنی باز یه راهی برای برگشتن و کنارت موندن پیدا میکنه.
gh
با تمام این بریز و بپاشهایش من او را زن بدبختی میدانستم. زن بدبختی که از هیچ به هیچ عمیق تری رسیده بود.
gh
تا کسی پا روی دمم نمیگذاشت کاری به کارش نداشتم. همیشه ترجیح میدادم خط صافم را بگیرم و با آرامش بروم جلو. به قول معروف خانم باشم! نه با کسی درگیر بشوم و نه درگیری درست کنم
Mah Naz
همه آدما فکر میکنن حق با خودشونه. وقتی بهت میگن منطقی که بتونی وقتی حق باهات نیست، قبولش کنی. حالا دیگه میل خودته که به عنوان یه آدم منطقی شناخته بشی، یا یه آدم سطحی بی منطق.
Hayley Mikelson
هر مردی با تمام مردانگیهایش یک روزهایی نیاز به آغوشی پر از امنیت زنانه دارد.
¥عاشق مطالعه¥
اوقات فراغت من با مطالعه میگذره. هر کسی یه جایی دنبال آرامش میگرده و به نظر من بهترین نوع آرامش وقتی به دست میآد که آدم غرق مطالعه س.
¥عاشق مطالعه¥
حجم
۶۸۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۲۰ صفحه
حجم
۶۸۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۲۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
۲۷,۰۰۰۷۰%
تومان