پو اولین دوستی بود که وقتی به بیمارستان آمدم پیدا کردم. او تنها کسی است که مرا میفهمد. ما باهم یک دهه با فیبروز کیستیک جنگیدیم؛ باهم اما البته از فاصلهٔ مطمئن.
ما نمیتوانیم بیشازحد به همدیگر نزدیک شویم. برای بیماران فیبروز کیستیک، عفونت بهخاطر سرایت یک سری باکتریهای خاص از یکی به دیگری، ریسک خیلی بزرگی است. یک تماس بین دو نفر مبتلا به فیبروز کیستیک میتواند منجر به مرگ هردوی آنها شود.
مروارید ابراهیمیان
«شاد باش استلا، زندگی همینه. قبل از اینکه بفهمیم تموم میشه.»
Mary gholami
تو یه دختر درحال مرگی با عذابوجدان زندهموندن.
Narges
سالها با مرگ کنار آمده بودم. همیشه میدانستم اتفاق میافتد. مرگ همیشه آن مسئلهٔ ناگزیری بود که همهٔ عمرم با آن زندگی کردهام
Harry Sivan
یا من میمیرم یا آنها و این چرخهٔ مرگ انسانها و سوگواری باقیماندهها همچنان ادامه خواهد داشت.
Harry Sivan
من از زندگیکردن بدون اینکه واقعاً زندگی کنم خسته شدهام. از اینکه آرزوی چیزی را داشته باشم خسته شدهام. چیزهای زیادی نیست که ما بتوانیم داشته باشیم؛ ولی میتوانیم اینرا داشته باشیم.
این را میدانم.
Harry Sivan
نمیدانستم میشود چیزی را آنقدر بخواهی که آنرا بین دستها و پاها و تکتک نفسهایت حس کنی.
نيکان
میرود، ریههای سالمی که برفراز سرم قرار دارند، چقدر دورازذهن بهنظر میرسند!
سرم را تکان میدهم و لبخند میزنم و خم میشوم تا یک بطری را از سبد داروهایم بردارم. «این یعنی داروهام رو سروقت بگیرم، جلیقهٔ افلووِستم رو بپوشم که مخاط رو درهم بشکنه و...» بطری را جلوی دوربین میگیرم «یه عالمه از این مادّهٔ مغذّیِ مایع رو هر شب ازطریق لولهٔ گاسترونومی بگیرم. اگه هر خانومی اونجا هست که بخواد روزی هفت هزار کالری بخوره ولی بازهم هیکل آمادهٔ آفتابگرفتن تو کابو رو داشته باشه، من حاضرم جام رو باهاش عوض کنم.»
fatemeh seify
«میدونم که تو این درگیری ذهنی رو داری که باید دنیا رو نجات بدی، ولی من رو قاتیِ این کارا نکن.»
نيکان
هیچوقت اهمیت لمسکردن را نفهمیدم، لمسکردن او... تا زمانی که دیگر نتوانستم داشته باشمش.»
الی