بریدههایی از کتاب پنج قدم فاصله
۴٫۴
(۱۶۳۲)
«زندهموندن تنها انتخابیه که دارم ویل.»
yumi
«شاد باش استلا، زندگی همینه. قبل از اینکه بفهمیم تموم میشه.»
شاید یه ستاره ی سیاه :))
بیمعنی است راجعبه اماواگرها صحبت کنیم.
Yasaman
من از زندگیکردن بدون اینکه واقعاً زندگی کنم خسته شدهام. از اینکه آرزوی چیزی را داشته باشم خسته شدهام.
AmirHossein[AHS]
«این رژیم. همهش فکر میکردم از مرگ میترسی؛ ولی قضیه این نیست.» درحالیکه حرف میزنم صورتش را تماشا میکنم: «تو یه دختر درحال مرگی با عذابوجدان زندهموندن. این مخ آدم رو میترکونه. چطور باهاش زندگی...»
از جا میپرد و میایستد و از بالا به من نگاه میکند: «زندهموندن تنها انتخابیه که دارم ویل.»
میایستم و به او خیره میمانم. میخواهم به او نزدیکتر شوم و فاصلهٔ بینمان را از بین ببرم. میخواهم آنقدر تکانش بدهم که بفهمد. «اما استلا این زندگیکردن نیست.»
Massoume
انگار همهچیز را برای اولین بار میبینم. نمیدانستم یک نفر میتواند کاری کند که همهٔ چیزهای قدیمی نو بهنظر برسند.
˙·٠•●Fateme●•٠·˙
اگرچه میلیونها دلیل وجود دارد که من نباید الان اینطور به او نگاه کنم؛ ولی نمیتوانم جلوی این احساسم را بگیرم، احساس اینکه عاشقش هستم.
mobina
با لغزیدن روی آخرین گلبرگِ آخرین گل، دستم پایین میافتد و انگشتانم در پسزمینهای از ستارگان کشیده میشوند
Teal
برای اولین بار بعد از مدتها میفهمم که واقعاً احساس تنهایی نمیکنم.
Saeid
من از زندگیکردن بدون اینکه واقعاً زندگی کنم خسته شدهام. از اینکه آرزوی چیزی را داشته باشم خسته شدهام.
sajede & mohamadjavad :)
«استلا مطمئن باش از پسش برمیآی.»
*
صدایش پرطنین است، ملایم. در این لحظه میدانم، اگرچه شاید مسخرهترین چیز باشد؛ اما اگر در اتاق عمل بمیرم، بدون عاشقشدن نمردهام.
پریماه🌙
«قدمبهقدم. این شانس توئه و چیزیه که هردومون میخوایم. به چیزهایی که از دست دادی فکر نکن. به چیزهایی که بهدست میآری فکر کن. زندگی کن
خورشیدِ تاریک"
اگر قرار است بمیرم، میخواهم قبلش واقعاً زندگی کنم.
بعدش میمیرم.
Ahmadi
«نمیخوام ترکت کنم؛ ولی اونقدر دوستت دارم که نمیتونم باهات بمونم.»
zohreh
همیشه در جستوجوی چیزی بودم. از بالای هر پشتبام بهدنبال چیزی میگشتم که به زندگیام معنا بدهد، و حالا پیدایش کردهام.
zohreh
من از زندگیکردن بدون اینکه واقعاً زندگی کنم خسته شدهام. از اینکه آرزوی چیزی را داشته باشم خسته شدهام.
Hossein shiravand
. نمیدانستم میشود چیزی را آنقدر بخواهی که آنرا بین دستها و پاها و تکتک نفسهایت حس کنی.
Serein
من از زندگیکردن بدون اینکه واقعاً زندگی کنم خسته شدهام.
مردابِ نیلوفر
همیشه از خودم میپرسم داشتن ریههایی به این سالمی چه حسی خواهد داشت، اینطور زنده. نفس عمیقی میکشم و احساس میکنم هوا برای ورود به بدنم و خروج از آن، سخت میجنگد.
نرگس :)
اینجا هنوز هم شبیه یه هزارتوی ترسناکه.
Teal
حجم
۲۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۷ صفحه
حجم
۲۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۷ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان