بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پنج قدم فاصله | صفحه ۳۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پنج قدم فاصله

بریده‌هایی از کتاب پنج قدم فاصله

۴٫۴
(۱۶۳۲)
اگر قرار است بمیرم، می‌خواهم قبلش واقعاً زندگی کنم. بعدش می‌میرم.
ida.b
قبلاً از سوزن می‌ترسیدم؛ اما با هر آزمایش خون و سرُم کم‌کم آن ترس هم از بین رفت. حالا حتی آن سوزش اولیه را هم حس نمی‌کنم. هربار که ضربه یا سیخونکی بهم زده می‌شود، احساس می‌کنم قوی‌تر می‌شوم. انگار که می‌توانم از پس همه‌چیز بربیایم.
Me
«همیشه به اون آخرین‌نفس فکر می‌کنم. این‌که برای هوا له‌له بزنی. هی نفس بکشی و بکشی، ولی هیچی داخل نشه. به این فکر می‌کنم که چطور ماهیچه‌های سینه‌م از هم دریده می‌شن و می‌سوزن، کاملاً بلااستفاده، نه هوایی، نه هیچی، فقط سیاهی.»
Fateme Soltani
حتی فکرش باعث می‌شود تک‌تک استخوان‌های بدنم درد بگیرد. دردی بدتر از عمل یا عفونت یا بدون نفس از خوابِ صبح بلندشدن. حتی بدتر از این درد که با او در یک اتاق باشم و نتوانم لمسش کنم. مرگ. این چیزی است که من هستم. من برای استلا مرگ هستم. تنها چیزی که بدتر از این است که نتوانم با او یا در کنار او باشم، این است که در دنیایی زندگی کنم که او در آن وجود نداشته باشد، علی‌الخصوص اگر باعثش من باشم.
Fateme Soltani
اگر قرار است بمیرم، می‌خواهم قبلش واقعاً زندگی کنم. بعدش می‌میرم.
sahar
یادم می‌آید قبلاً از سوزن می‌ترسیدم؛ اما با هر آزمایش خون و سرُم کم‌کم آن ترس هم از بین رفت. حالا حتی آن سوزش اولیه را هم حس نمی‌کنم. هربار که ضربه یا سیخونکی بهم زده می‌شود، احساس می‌کنم قوی‌تر می‌شوم. انگار که می‌توانم از پس همه‌چیز بربیایم.
MAHDI
گونه‌هایم از این‌همه مثبت‌گراییِ تصنعی به‌درد می‌آید
MAHDI
باید انتخاب کنم. ریه‌های جدید؟ یا ویل؟ به او نگاه می‌کنم و او چنان به من لبخند می‌زند که دیگر حتی تردید هم جایز نیست.
elahe
اگر قرار است بمیرم، می‌خواهم قبلش واقعاً زندگی کنم.
elahe
نمی‌دانستم می‌شود چیزی را آن‌قدر بخواهی که آن‌را بین دست‌ها و پاها و تک‌تک نفس‌هایت حس کنی.
آسمان دار
می‌فهمم دارم کاری را می‌کنم که همیشه به خودم می‌گفتم نخواهم کرد. چیزی را آرزو می‌کنم که هیچ‌وقت نمی‌توانم داشته باشم.
nasrin ranjbar
قبل از این‌که بفهمیم تموم می‌شه.
laberinto
سادگی خاصی در همهٔ این‌ها هست. آزادی‌ای که باعث می‌شود نوک انگشتانم گِزگِز کنند.
helia karbin
«زندگی همینه ویل. قبل از این‌که بدونیم تموم می‌شه.»
ب. قاسمی
گونه‌هایم از این‌همه مثبت‌گراییِ تصنعی به‌درد می‌آید
Adry
می‌دانم در جواب این حرف باید بخندم؛ اما انگار سهمیهٔ تظاهرکردنم برای امروز تمام شده
Mari
من در این سال‌ها روی پشت‌بام ده‌ها بیمارستان بوده‌ام. به دنیای پایین نگاه کرده‌ام و در تک‌تک آن‌ها همین حس را داشته‌ام. آرزوی راه‌رفتن در میان خیابان‌ها یا شناکردن در دریا یا زندگی که هیچ‌وقت فرصتش را پیدا نکردم. آرزوی چیزی که هیچ‌وقت نمی‌توانستم داشته باشم. اما حالا چیزی که می‌خواهم آن بیرون نیست. همین‌جاست، آن‌قدر نزدیک که می‌توانم لمسش کنم؛ ولی نمی‌توانم. نمی‌دانستم می‌شود چیزی را آن‌قدر بخواهی که آن‌را بین دست‌ها و پاها و تک‌تک نفس‌هایت حس کنی.
Mari
من در این سال‌ها روی پشت‌بام ده‌ها بیمارستان بوده‌ام. به دنیای پایین نگاه کرده‌ام و در تک‌تک آن‌ها همین حس را داشته‌ام. آرزوی راه‌رفتن در میان خیابان‌ها یا شناکردن در دریا یا زندگی که هیچ‌وقت فرصتش را پیدا نکردم. آرزوی چیزی که هیچ‌وقت نمی‌توانستم داشته باشم. اما حالا چیزی که می‌خواهم آن بیرون نیست. همین‌جاست، آن‌قدر نزدیک که می‌توانم لمسش کنم؛ ولی نمی‌توانم. نمی‌دانستم می‌شود چیزی را آن‌قدر بخواهی که آن‌را بین دست‌ها و پاها و تک‌تک نفس‌هایت حس کنی.
Mari
پو را در گذشته جا می‌گذارد. پو روز تولد من مرد.
yuri
«همه توی این دنیا داریم هوای قرضی نفس می‌کشیم.»
sheida...

حجم

۲۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

حجم

۲۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان