بریدههایی از کتاب خطاب به عشق
۳٫۶
(۸۷)
میرسید. آن شب فهمیدم که جلو تو میتوانم همه چیز را بگویم و از این پس هم خودم را آزادتر احساس میکنم.
"هلاله"
عزیزم، من هیچ راز مگویی در برابر تو ندارم. تو محرم تمام اسرارم هستی.
"هلاله"
اصلاً نباید ترکت میکردم و وقتی دوباره ببینمت تنها کاری که میکنم این است که جستی بزنم که مرا به آغوشت بیندازد.
"هلاله"
نامههایم هر چقدر هم مسخره باشند، به تو خواهند گفت که این روزها زندگیام تا چه حد به تو وابسته بوده است.
"هلاله"
از تو فقط یک چیز میخواهم: اینکه همانطور که من نگاهت میکنم نگاهم کنی و این هرگز تمام نشود.
"هلاله"
چنان قوی که بیفریب زندگی کنیم
کاربر ۸۶۶۶۹۱۱
در تمام مدتی که باز از هم جدا شدهایم به تمام امورم بیاعتنا شدهام. خاموش و بیصدا.
"هلاله"
کاش احساس غمت از فراق من شبیه احساس من بوده باشد
"هلاله"
فکرش را هم نمیتوانی بکنی که این اواخر چه چیزهایی حاضر بودم بدهم تا کمی از تو خبردار شوم
"هلاله"
خوشبختیای که تو با وجودت به من میدهی، فقط بابت همین که هستی (دور یا نزدیک) بسیار بزرگ است،
"هلاله"
توقع زیادی از زندگی، زندگی را خراب نکنیم.
"هلاله"
پس باید خودم را کنترل کنم؛ میبینی؟ این هم از تصور من، اگر با من موافق هستی بگو. همان کاری را میکنم که وقتی رفتی میکردم. هر روز برایت یک دو یا ده صفحه یا نامهای کوتاه مینویسم و نگه میدارم. وقتی تمایل شدیدی به خواندنشان پیدا کردی، به من میگویی و من همه را بدون معطلی برایت خواهم فرستاد. اینطور بهتر است؟
"هلاله"
اگر هر وقت میلم میکشد برایت نامه بنویسم، حداقل روزی یک نامه دریافت خواهی کرد.
"هلاله"
تنها آرزویم این است که پیش تو باشم و حرف نزنم. مثل آن موقعها که من بیدار میشدم و تو هنوز خواب بودی و من مدتی طولانی نگاهت میکردم، چشمانتظار بیداریات. این بود، عشقم، این خود خوشبختی بود! و این چیزی است که باز انتظارش را میکشم.
"هلاله"
همین الآن که راه میرفتم با خودم گفتم که زندگی بدون هیچ نشانهای از تو چقدر احمقانه است.
"هلاله"
الآن، تنها دلی تنگ دارم از عطوفتی غریب با اندیشیدن به زمانی که با هم گذراندیم، با فکر به حالت جدی تو، به وزن تنت روی بازویم وقتی که با هم در دشت راه میرفتیم، با فکر به صدایت، به طوفان.
"هلاله"
بیشتر از هر چیز دلم میخواست میتوانستم تمام روحم را در چشمانم بگذارم و تا ابد، تا هنگام مرگم، به تو نگاه کنم.
"هلاله"
بیشتر از هر چیز دلم میخواست میتوانستم تمام روحم را در چشمانم بگذارم و تا ابد، تا هنگام مرگم، به تو نگاه کنم.
"هلاله"
خودم را سرزنش میکردم که تمام حرفهایم را وسط خستگیات گفتهام. خوب میدانم که تو مقصر نیستی، اما با این اندوهم چه میکنی؟ اندوهی که از زیر و بالا کردن مسائلی که تو را از من جدا کرده به سراغم میآید. به تو گفتم دلم میخواست کنار من زندگی کنی، مدام، و میدانم این حرف چقدر پوچ است.
"هلاله"
دیروز تو را با قلبی چاکچاک ترک کردم. بعدازظهر، تمام بعدازظهر، منتظر زنگ تلفنت بودم. شب بود که تازه فهمیدم تا چه حد ندارمت. چیز وحشتناکی در وجودم گره خورده بود. نمیتوانستم حرف بزنم.
"هلاله"
حجم
۶۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
حجم
۶۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۷۰,۰۰۰۳۰%
تومان