بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شرط بندی روی اسب مسابقه و قصه های دیگر | طاقچه
کتاب شرط بندی روی اسب مسابقه و قصه های دیگر اثر امیرحسین خورشیدفر

بریده‌هایی از کتاب شرط بندی روی اسب مسابقه و قصه های دیگر

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۳از ۳ رأی
۴٫۳
(۳)
همان‌طور که حرف می‌زد هم آرام و با دقت روی شکم بزرگش دست می‌کشید، انگار چیزی منفک از اوست. کت‌وکول جانور دیگری است که به نوازش نیاز دارد.
کمیل
اطرافش، شاهدان کوته‌فکر حضور داشتند که اذهان محدود و ابتدایی‌شان به تدریج به دستگاه حسدورزی تبدیل می‌شد. تصویری که آن‌ها از بازرس پرداخته بودند: مأمور عصا قورت داده، خشن و شیدایی بود که پرونده‌ها را قطورتر و مبهم‌تر از قبل به تأمینات عودت می‌دهد.
کمیل
تنها در کارگاه طبیعت است که از امتزاج دو جوهره زشتی ممکن است فضیلت و فایده‌ای حاصل شود. ملاط سرشتِ مأمور وظیفه‌شناس را چه‌بسا درآمیختن ترس و بدبینی و نفرت فراهم کند. از این‌رو آفاتِ سازش و رفاقت که مخل پایبندی به اصول است در مأمور کارگر نمی‌افتد.
کمیل
عزمی که از این باور در بازرس جزم می‌شد موجب مچ‌گیری و مو از ماست کشیدنی بود که جز کنفت شدن حاصلی نداشت. در میدان اسب‌دوانی، زمین و زمان به یاد بازرس می‌آوردند که بی‌تجربگی و نابلدی را با اخم و تخم و بلندبلند گفتن مقررات نمی‌شود پنهان کرد
کمیل
راجو برای خودش مردی بود. مردی تابع مقررات، قانع و سخت‌کوش. راجو، نمل بزرگ بود. نمل که آزارش به مورچه نمی‌رسد. راجو را باید خوب شناخت. گیرم گشاده‌دست و جسور و نابغه نباشد. خوش‌صورت، خوش‌صحبت و طناز نباشد. برهوت ظرافت باشد. مگر کسی وعده داده است که تلألؤ جذابیت، کیفیت و فضیلت چشم آدم را بزند. در عوض، راجو مردی است که نگین را دوست دارد. در حدود تخیلش شرافتمند است. با هر جور آدمی کنار می‌آید به شرط آن‌که دستمزدش پرداخت شود. راجو نفخ دارد. راجو مردی است که کارها را انجام می‌دهد. راجو مردی است که کارها را تمام می‌کند.
کمیل
احساس کرد دیگر به اشخاص این داستان بی‌علاقه است. کنجکاوی و اشتیاق به اتمام رسیده بود
کمیل
اشتراکات ایجاد شد. آموختند، هر چیزی، خوبش را از کجا باید بخرند. بهترینش را.
کمیل
حامد عطار المپیادی بود
کمیل
زمانی در استخدام شرکتی کوچک و بی‌نام و نشان بود. مدیر به هوش حامد عطار اعتنایی نداشت. به یاد آورد که اثر گذاشتن بر مدیر چقدر برایش حیاتی بود. جنس اندوه آن دوره را هر چه کرد به یاد نیاورد. موقعیت بهتری نصیبش شد و اشخاص زبدهٔ شاخه کارش را شناخت. ماه‌ها برای اسمشان چهره و جان و روح تخیل کرده بود. روحیات را بر اساس آهنگ اسمشان متصور می‌شد. بعضی درست به اندازه او باهوش بودند. معدودی از او باهوش‌تر. ایشان حامد را تأیید و تحسین کردند. تأییدشان به رغم اعتبار، درخشش مدال نبوغ دوره دانشجویی را نداشت.
کمیل
با خود اندیشید امر به من هم مشتبه شده. اگر این‌طور باشد که هست قبل از هر چیز باید بدانم که من هم پخی نیستم. یا پخی بیش نیستم. وقتش است تا نشان نبوغ را که در دانشجویی به سینه‌ام چسباندند، آرام و بی‌سروصدا تحویل بدهم. به قدر کافی از برکت وجودش به من رسیده است. مگر چه کار کرده‌ام؟ فوق فوقش از رفقا که عموماً دچار پوسیدگی نسوج ذهند یا مطلقاً دچار مرگ مغزی پیش‌تر رفته‌ام. مهندس‌ها و ریاضیدان‌ها همیشه به هنر و علوم انسانی و فلسفه به چشم تفنن نگاه کرده‌اند. با وقاحت فکر کرده‌اند وقتی زندگیشان تأمین شد سری هم به آن طرف بازار می‌زنند و هر چقدر هم تأخیر داشته باشند باز هم در مراتب آن جلو هستند. البته در حقیقت این امور را به واقع جدی نمی‌گیرند. امتیاز حقیقی من آن است که مسئله برایم تفنن نبوده است. عمق و جدیت موضوع را می‌دانم و همواره به آن مشغول بوده‌ام و نه به تنبلی هنری‌ها دچار شده‌ام و نه به نخوت خودمان.
کمیل

حجم

۱۵۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۱۵ صفحه

حجم

۱۵۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۱۵ صفحه

قیمت:
۱۰۷,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد