بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خاک زوهر یا وقت چیدن گیس ها | طاقچه
تصویر جلد کتاب خاک زوهر یا وقت چیدن گیس ها

بریده‌هایی از کتاب خاک زوهر یا وقت چیدن گیس ها

نویسنده:نرگس مساوات
انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۳.۰از ۱۱ رأی
۳٫۰
(۱۱)
تنهایی معنای مشخصی دارد، فقط هم. نمی‌فهمم چطور همه مدام آن همه حزن و هول و بی‌کسی را نادیده می‌گیرند و مثلاً می‌نویسند: «این سخن تنها بر این نکته دلالت دارد که...»، آن هم وقتی هزار سال پیش کسی چنان دچار این واهمه شده است که بسراید: با صد هزار مردم تنهایی بی صد هزار مردم تنهایی
آذیــن؛
هیچ‌چیز در دنیا ترسناک‌تر از بی‌رحمی مادرها نیست. در سکوت با چشمان آن همه مهربان و خسته‌شان گوشه‌ای می‌نشینند و به وقتش جوری از پشت بهت خنجر می‌زنند که به جای درد کشیدن از زخم فقط حیرت می‌کنی
fatemeh gourabi
مفاتیح می‌خواند. «عزیزٌ عَلَی أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَ لا تُری.» یله می‌شوم روی یک دست و برمی‌گردم و سرم را از در خانه می‌کشم تو و می‌گویم: «مشدعلی این‌جاش رو دوباره می‌خونی؟» می‌خواند. می‌گویم: «چقدر قشنگه.» می‌گوید: «یعنی چی بابام جان؟» با او همیشه در صلحم و هرگز سربه‌سرش نمی‌گذارم و پاپیچش نمی‌شوم وگرنه جواب کم ندارم اما به جای همه‌شان می‌گویم: «یعنی عزیزم خاک بر سرِ من که باید همه را ببینم و تو را نبینم.»
زهرا
به تصویر توی پنجره‌ام می‌گویم: «دلت که برای خودت نمی‌سوزه؟» نه نمی‌سوزد. نگاهم کن. خسته شاید ولی هیچ شبیه بیچاره‌ها نیستم. خوب که خوانده باشی، خوب که بوسیده باشی، خوب که دویده باشی پی هر چه دلت را برده، بس است دیگر.
آذیــن؛
فقط نگاهش که می‌کنم دلم می‌گیرد. تازه می‌بینم چه تکیده شده است، نه آن‌جور که جایی‌اش چینی افتاده باشد یا سپیدی موهاش از کنار شقیقه بیرون زده باشد. تکیدگی را این روزها فقط می‌شود از چشم‌ها و دست‌ها فهمید.
آذیــن؛
لطف بعضی چیزها به نگفتنشان است دیگر، یا نه، اصلاً گفتن ندارند.
آذیــن؛
لطف بعضی چیزها به نگفتنشان است دیگر، یا نه، اصلاً گفتن ندارند.
aida
به تصویر توی پنجره‌ام می‌گویم: «دلت که برای خودت نمی‌سوزه؟» نه نمی‌سوزد. نگاهم کن. خسته شاید ولی هیچ شبیه بیچاره‌ها نیستم. خوب که خوانده باشی، خوب که بوسیده باشی، خوب که دویده باشی پی هر چه دلت را برده، بس است دیگر.
sadafi
تنهایی معنای مشخصی دارد، فقط هم. نمی‌فهمم چطور همه مدام آن همه حزن و هول و بی‌کسی را نادیده می‌گیرند و مثلاً می‌نویسند: «این سخن تنها بر این نکته دلالت دارد که...»، آن هم وقتی هزار سال پیش کسی چنان دچار این واهمه شده است که بسراید: با صد هزار مردم تنهایی بی صد هزار مردم تنهایی
sadafi
دروغ گفتن مدام احمقانه است، دست آدم را زود رو می‌کند،
زهرا
می‌گوید: «آدما با امیدوار موندن انتقام می‌گیرن. با همین آرایشگاه رفتنای تا دم مرگ، تی‌شرتای قرمز سر پیری،
aida
ما ولی زیر سایهٔ پدر و مادر، بزرگ شدیم و باقی‌اش دیگر مهم نبود. این‌که مدام بشنویم و ببینیم که اگر تحمل می‌کنند فقط به خاطر ماست. غصه بخوریم که آن یکی هیچ‌وقت نگاه نمی‌کند و این یکی هرگز سر بالا نمی‌آورد
aida
دروغ گفتن مدام احمقانه است، دست آدم را زود رو می‌کند، باید صبر کرد و سر بزنگاه، وقتی همه آن‌قدر گند زده‌اند که چشم امیدشان به توست، از آستین درآوردش.
aida
برای من مدت‌هاست که همه‌چیز از آخرش شروع می‌شود و همان‌جاها هم تمام.
aida
بعد آدما می‌رسن به هم و یه روز می‌بینن اون یکی چه بی‌پوله و چه شلخته است و چه چاقه و چه هیچ نمی‌دونه.»
aida
بعد گریه‌ام می‌گیرد. نه آن‌جور که دوست دارم هق‌هق کنم و اشک بریزم، فقط یکی دو قطره، ولی همین هم خوب است.
aida
هیچ‌چیز در دنیا ترسناک‌تر از بی‌رحمی مادرها نیست. در سکوت با چشمان آن همه مهربان و خسته‌شان گوشه‌ای می‌نشینند و به وقتش جوری از پشت بهت خنجر می‌زنند که به جای درد کشیدن از زخم فقط حیرت می‌کنی. آن جزّ‌جگربزنی‌هایشان هم چندان خالی از حقیقت نیست و با وجود آن همه افسانه از مهربانی‌هاشان هرگز از خون و عرقی که بیهوده به پایت ریخته‌اند، حالا بیهودگی را هر جور که معنا کنند، نمی‌گذرند که نمی‌گذرند.
aida
امشب هیچ‌کدام حرفمان نمی‌آمد که چه بهتر! مثل راهی کردن بقیه نبود که هی باید جان می‌کندم مزخرف نگویم، بامزه نباشم، دلداری ندهم و حالا که دچار این مرض مسخره شده‌ام که گریه‌ام نمی‌گیرد، هیچ‌چیز دیگرم هم نگیرد.
aida

حجم

۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

حجم

۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

قیمت:
۵۰,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد