بریدههایی از کتاب سفر به دور اتاقم
۳٫۴
(۳۲)
خوشا به حال آنکه دوستی مییابد که قلب و ذهنش با قلب و روح او همنواست، دوستی که بهواسطهٔ شباهت سلیقه، احساس و دانستههایش به او میپیوندد، دوستی که در بند جاهطلبی یا منافع شخصی نیست، موجودی که سایهسار درختی را به دبدبه و کبکبهٔ دربار ترجیح میدهد! خوشا به حال کسی که دوستی دارد!
𝙛𝙯𝙞𝙖𝙖𝙙𝙙𝙞𝙣𝙞
بزرگترین هنر انسان نابغه این است که حیوان وجود خویش را خوب تربیت کند، چنانکه او بتواند بهتنهایی از عهدهٔ کار خود برآید. در کنار آن، اگر روح موفق شود خود را از بار این ملازم دردسرساز رها کند، میتواند تا آسمانهای برین بالا رود.
Sayeh
بگریز دختر چوپان، شتابان گلهات را به پیش بران، خود را در متروکترین و دوردستترین دخمهها نهان کن. بر این زمین غمزده دیگر نشانی از آسایش نیست.
zohreh_in_dark
خوشا به حال آن نقاشی که عشق به چشماندازها او را یکه و تنها راهی گشت وگذار میکند، نقاشی که میداند چگونه حس اندوهی را که جنگلی دلگیر یا گذرگاهی متروک بر دلش میاندازد به روی بوم ترسیم کند! مخلوقات او از طبیعت تقلید میکنند و آن را بازمیآفرینند. او دریاهایی نو و غارهایی تاریک و بیگانه با آفتاب خلق میکند.
به فرمان او، بیشهزارانی سرسبز از هیچ سربرمیآورند و تصویر لاجورد آسمان در آینهٔ تابلوهایش میافتد. او به هنرِ آشفتن بادها آراسته است و میداند چگونه توفانها را به غرش درآورد.
Sayeh
بهراستی آیا میتوان موجودی را یافت چنان بیچاره و منزوی که حتی آلونکی هم نداشته باشد تا در آن عزلت گزیند و از چشم مردمان پنهان شود؟
نازنین بنایی
کاش آینهای اخلاقی ابداع شود تا همهٔ آدمیان بتوانند خود را با تمام معایب و محاسن خویش درونش ببینند.
AS4438
کدام نمایش بیش از بستر من، که گاه در آن خود را به دست فراموشی میسپارم، قوهٔ خیال را بیدار میکند و اندیشههای دلنشین را در ذهن برمیانگیزد؟ جناب خوانندهٔ معمولی، هیچ هراسی به دل راه ندهید، اما آیا میتوانم از کامگاری آن عاشقی بگویم که برای نخستین بار همسری خوددار را در همین بستر در آغوش میفشرد؟ لذتی وصفناپذیر که بنده از بخت گمراه هرگز آن را نچشیدهام! آیا در بستری مثل این نیست که مادری، مست از شادی زایش پسر خویش، دردهایش را از یاد میبرد؟ در همین بستر است که لذایذ شگفت، میوههای خیال و امید به سراغمان میآیند تا ما را منقلب کنند. باری، ما نیمی از زندگی خود را در همین فراغتگاه دلپذیر میگذرانیم تا رنجهای نیمهٔ دیگر زندگی را از یاد ببریم.
faezehaa
شما در هرلحظه از زندگیتان لذتی را از کف میدهید، بیآنکه حکمتی به کف آرید. پس مرحمت کنید و در این سفر همراهم شوید. ما گلچینگلچین پیش میرویم و در مسیر سفرمان به ریش مسافرانی میخندیم که رم و پاریس را دیدهاند. هیچ مانعی نمیتواند متوقفمان کند. و ما شادمانه تسلیم قوهٔ خیال خویش میشویم و تا هرجا که خوش داشته باشد از پیاش میرویم.
faezehaa
بگریز دختر چوپان، شتابان گلهات را به پیش بران، خود را در متروکترین و دوردستترین دخمهها نهان کن. بر این زمین غمزده دیگر نشانی از آسایش نیست.
AS4438
مگر حظی گواراتر از این هم هست که آدمی هستی خویش را چنین بگستراند و زمین و آسمان را به تسخیر خود درآورد و کم وبیش وجود خویشتن را مضاعف کند؟
رقیه بهرمن
ای کسانی که به زیر سلطهٔ امپراتوری عشق میروید یا پیش از این رفتهاید، بدانید که او نیزههای خود را در برابر همین آینه تیز میکند و اندیشهٔ ستمپیشگیهای خویش را همانجا در سر میپرورد.
AS4438
حجم
۹۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۹۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد