من و فرانسیس سرمان را بالا آورده بودیم و مشغول تماشای پرندگان بودیم که من خواندم:
"یک آسمان پرنده روی شاخهها
در باغ بامداد
یک آسمان پرنده
سرگرم شستشو...
maryam342
"یک آسمان پرنده روی شاخهها
در باغ بامداد
یک آسمان پرنده
سرگرم شستشو
در چشمه سار باد!
یک آسمان پرنده،
در بستر چمن
آزاد، مست، شاد...
از پشت میلهها،
بغضی به های های شکستم،
قفس مباد! "
maryam342
"آرامشی که به سراغ آدمیزاد میاد، یا قبل از طوفان هستش یا بعد از طوفان، یعنی یا تاوان اون رو دادی یا باید بدهی! تاوان دادن ترس نداره؟!"
Raana
باید آدم مفهوم نداشتنها را به جان و دل درک کرده باشد تا قدر داشتنها را با همهی هستیاش بفهمد
Raana
بیکس که باشی میفهمی که چه جوری دوست داری خیلیها را به خودت ربط بدهی! "
Raana
مادرم، ناهید، همان اوایل که هنوز خیانت ساسان را باور نکرده بود و امیدوار بود که او بالاخره برمیگردد به دیدن پدرم رفته تا از او بخواهد که برگردد، اما پدرم خودش را پنهان کرده و حاضر نشده که دیگر او را ببیند و از همه بدتر آنکه مادربزرگم فقط این جمله را به مادرم میگوید:
"خدا رزق و روزیت را جای دیگری حواله کند، برو خانم ازدواج کن، ازدواج! " او هیچ وقت فکرش را نکرد که مادرم چه خیری از شوهر اولش دید که برود دنبال دومیش یا با آن سابقهای که پدرم برایش درست کرده بود و آن ازدواج ثبت نشده میخواست چطوری دوباره ازدواج کند و چه توضیحی برای شوهر دومش در آن مورد بدهد.
♡doonya♡
چقدر خوب است که گاهی به جای آنکه بگذاریم مشکلات گلویمان را محکم در پنجههای نا مهربانش بفشارد همه چیز را به او بسپاریم و فقط آرام باشیم!
Nana