بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پژواک عشق | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پژواک عشق

بریده‌هایی از کتاب پژواک عشق

نویسنده:مهوش توکل
انتشارات:انتشارات آرنا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۱۵۵ رأی
۳٫۰
(۱۵۵)
پرده‌ی توری و قدیمی اتاقم را کنار زدم و خودم را درون قاب پنجره قرار دادم، خورشید داشت نور بی‌حالش را روی زمین خواب‌آلود می‌پاشید و تکه‌های پراکنده‌ی ابرهای سپید با سرعتی آهسته روی پهنه‌ی آسمان در حال حرکت بودند. دستهایم را روی شیشه‌ی پنجره قرار دادم، نوعی خیسینگی سرد روی سرانگشتانم سر خورد، نمی‌دانم چرا در همان زمان به یاد قصه‌ی لیلی و مجنون افتادم و از تصور آنکه در طول تاریخ چقدر عشق نافرجام وجود داشته است، دلم آکنده از غم و اندوه شد و گریستم.
عشق یعنی کتاب
به نظر شما آدمی با آن جسم شکننده‌اش چگونه بار سنگین ناملایمات زندگی را تاب می‌آورد؟ من که می‌گویم این روح و روان ما آدمهاست که همواره به جسممان نیرو می‌بخشد و بزرگترین حمایت کننده‌ی روح ما همان خداوند مهربان خودمان است
Fariba Alishirzad
رنگ چشمها و موهای حسام کمرنگ‌تر شده بود و نگاه بی‌تفاوت و رنگ روشن صورتش او را چون یک مجسمه‌ی سنگی مغرور و غیرقابل نفوذ نشان می‌داد.
Narges
الان هم که خوب فکر میکنم می‌بینم که من بی شک از نیروی شگرف عشق بهره‌مند بوده‌ام. شور جوانی و گرمای لذت‌بخش شعله‌های عشق گاهی آدم را در بدترین شرایط، به خوبی سر پا نگاه میدارد.
Narges
اما من در آن زمان چگونه آن همه بی اعتنایی را تاب می‌آوردم؟
Narges
من به روشنی درخشش خورشید امیدواری و شادمانی را در کرانه‌ی آرام وجود نادر می دیدم.
Narges
"این بار که آمدی، دستهایم را عاشقانه‌تر در دستهایت بگیر، فردا دست من در دست تقدیر، با هزاران بهانه، بارها از تو دورتر شده‌ام".
Narges
من که می‌گویم این روح و روان ما آدمهاست که همواره به جسممان نیرو می‌بخشد و بزرگترین حمایت کننده‌ی روح ما همان خداوند مهربان خودمان است
Nana

حجم

۱۷۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

حجم

۱۷۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

قیمت:
رایگان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد