بریده‌هایی از کتاب کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم

درواقع، زندگیِ حقیقی، یک امتحانِ کتاب‌باز نهایی است

در اصل دنیا پر از درهایی است که با گشودن‌شان می‌توانیم مجموعهٔ هیجان‌آوری از فرصت‌ها را کشف کنیم. فقط باید بخواهیم که آن‌ها را باز کنیم.

تیزبین نیستند، کوته‌فکر، نجوش و بدبین هستند.

هوشیاری، روشن‌بینی و خوش‌بینی، کامیابی را به‌سوی شما دعوت می‌کند.

«ابداً، مهندسی واسهٔ دخترهاست.»

شرکت او یعنی ایمپاسیبل فودز، گوشت را مهندسی معکوس کرد تا به جایگزینی رسید که به‌طور کلی از گیاهان درست می‌شود و نمی‌توان آن‌را از گوشت اصلی تشخیص داد.

قوانین غالباً معنای‌شان شکستن است.

گرگ مک‌کیوون می‌گوید، «اگه زندگی‌تون رو اولویت‌بندی نکنین، یکی دیگه این کارو می‌کنه».

«نیازی که به‌خوبی مشخص شود، مثل نطفهٔ یک نوآوری است.»

«نه هرچیز شمردنی‌ای مهم است و نه هرچیز مهمی شمردنی است.»

همیشه با قوانینی ساختگی برای خودمان زندان‌هایی می‌سازیم. این قوانین ما را در چهارچوب نقش‌های خاصی محبوس، و از فرصت‌هایی بی‌شمار محروم می‌کنند. اما چه زمانی یک قانون به‌راستی صرفاً یک توصیه است، و چه زمانی این توصیه‌ها به قوانین تبدیل می‌شوند؟ چه می‌شود اگر فرضیات زیربنایی را به چالش بکشید؟ عواقب خوب یا بدِ خارج‌شدن از مسیر مقرر چیست؟ برای کسانی که قوانین را می‌شکنند چه اتفاقی می‌افتد؟

«همه‌چیز آخرش خوش است. اگر خوش نیست، آخرش نیست.

«هرگز هیچ فرصتی رو برای افسانه‌ای‌شدن از دست نده!»

درحقیقت، دردها و نومیدی‌های ما دروازه ای هستند برای درک و احترام به دردها و نومیدی‌های دیگران

«همیشه به‌اندازهٔ یک تصمیم از زندگی‌ای کاملاً متفاوت جدا هستید.» (۲)

هیچ عدد جادویی‌ای وجود ندارد که چه مدت باید در یک نقش بمانید تا ارزیابی کنید که آیا ماندن‌تان درست است یا خیر

«استادِ هنرِ زیستن، تمایز اندکی میان کار و بازی، رنج و لذت، ذهن و بدن، تحصیل و تفریح، عشق و مذهبِ خویش ایجاد می‌کند. او در هر کاری که انجام می‌دهد، تنها به‌دنبال تعالی است و دیگران در حیرت می‌مانند که کار می‌کند یا بازی. او همیشه دارد هر دو را انجام می‌دهد.»

به خاطر داشته باشید هر کاری که شخصی برای شما انجام می‌دهد، به‌قیمت ازدست‌دادن یک فرصت برایش تمام می‌شود. این یعنی وقتی کسی بخشی از روزِ خود را برای رسیدگی به کار شما صرف می‌کند، کاری هست که برای خودش یا کسی دیگر انجام نداده است. خیلی راحت می‌توانید خودتان را گول بزنید و فکر کنید که «درخواست من که چیز مهمی نبوده است»؛ اما وقتی کسی مشغول است، هیچ درخواستی کوچک نیست

درواقع، بسیاری از قواعدی که در مدرسه‌ها و دانشکده‌ها اعمال می‌شوند، کاملاً با قواعدِ دنیای بیرون متفاوت‌اند. زمانی که مدرسه را تمام می‌کنیم و می‌خواهیم راهِ خودمان را پیدا کنیم، این ناهمخوانی باعث تنشی باورنکردنی می‌شود

نه باید خودت را خیلی جدی بگیری و نه این‌که خیلی بی‌رحمانه دربارهٔ خودت قضاوت کنی.