. مفهوم، برای هگل، حاصلِ انتزاع از جزئیهاست، مثلاً انتزاع مفهومِ «سبز» از دستهای از ابژههای سبز، که همان دریافت ذهن از چیزی است، اما چنین مفهومی وقتی «ایده» میشود که با وجود مطابق شود و بیان گردد. مفهوم حاصل کار نظریِ فاهمه است، اما «ایده» عبارت است از اتحاد ملاحظاتِ نظری با آنچه بالفعل برقرار است. «ایده» «عقلِ نهفته در ابژه است» یا مفهومِ انتزاعشده است که بهنحو عقلانی موجود شده است. (بند ۲).
Davood Zarghami
اما روشن است که هگل در ستیز با نگاهِ خوشبینانه به قدرتِ نقادانهٔ فلسفه است و این دیدگاهش را میتوانیم در جداکردن «روش نظرورزانهٔ» خود از دیگر حالتهای شناخت و نیز در تقابلبرقرارکردن میان «فهمیدن» با «دریافتن» مشاهده کنیم:
وظیفهٔ فلسفه دریافتنِ آنچه هست است، زیرا آنچه هست یعنی عقل. تا آنجا که به فرد مربوط میشود، هر فردی، در هر صورت، فرزندِ زمانِ خویشتن است؛ به همین ترتیب هم، فلسفه یعنی زمانهٔ فلسفه به صورتی که در افکا رْ دریافته شده است
محمد مصطفی نورآبادی
وحشیِ نجیب را قوانین و ارزشهای بیرونی مقید نمیکند و میتواند بر اساس امیال ناب خود عمل کند
کاربر ۸۸۶۴۱۲۰