![کتاب گند زدن بس است اثر گریجان بیشاپ کتاب گند زدن بس است اثر گریجان بیشاپ](https://img.taaghche.com/frontCover/56763.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب گند زدن بس است
۳٫۲
(۱۹)
ضمیر نیمهخودآگاهمان مانند اسفنج عمل میکند: در ابتدا تمیز و دستنخورده، منعطف و هنوز بدون تعریف است؛ ولی حالا مکانی شکلگرفته، تغییرناپذیر و با هدفِ بهشدت مشخصی است که حالا خودِ هستهاش محافظتش میکند، چیزی که هنوز نمیتوانید آنرا ببینید.
کاربر ۱۱۷۵۴۲۲
تجربهٔ شما از این زندگی، اینکه شمابودن چطور است و زندگی به این روش را خودِ شما ساختهاید. تمام.
مشکل این است که شما هیچ حس واقعیای دربارهٔ انجام چنین چیزی نداشتید. شما فقط با زندگی کنار میآمدید، راهتان را باز میکردید، مشکلات را حل میکردید، و برایش تلاش میکردید؛ ولی حقیقت این است که با این روال از زندگی خودتان را ساختهاید و شکل دادهاید.
شما خود را به این نقطه در زندگیتان رساندید
کاربر ۱۱۷۵۴۲۲
«ضمیر خودآگاه، یعنی آن منی که وقتی صبح بیدار میشوید جان میگیرد، تنها تکهٔ کوچکی از عملکردها است.» بهطور اساسی، ما در سطحی عمل میکنیم که حتی بیشترِ اوقات از آن آگاه نیستیم.
کاربر ۱۱۷۵۴۲۲
شروع کنید به دیدنِ مسائل زندگیتان ازطریق دیدگاهی که میگویم. رفتارهای تکرارشونده و مخربتان قرار است راه آن باشند! زندگیتان جوری طراحی شده که آنها را تکرار کند. آنها همچنین چیزیاند که شما را بهصورت همان شخصِ آشنا نگه میدارند که با یکجور محدودیت زندگی کنید، نگران گذشته باشید، همیشه در همان تلاشِ آشنا برای روزی بهتر؛ ولی گهگاه کورسویی از امید یا خوشبینی آرامتان کند.
به یاد داشته باشید، اگر واقعاً در پی نوعی زندگی جدید هستید، یعنی نتیجهای جدید و بدون سابقه، چنین چیزی به خطرپذیری شما احتیاج خواهد داشت، به گذر از میان مکالمهتان با خود، گذر از قاب ایستای احساسیِ همیشگیتان، و دستیابی به چیزهای ناشناخته.
بدون خطرپذیری نمیتوانید کار جدیدی انجام دهید. تمام.
کاربر ۱۱۷۵۴۲۲
تمام زندگیتان تا اینجا مجموعهای از اعمال بوده که بهصورت نیمهخودآگاهانه مصمم به گیرانداختنِ شما در حباب مشخصی از زندگی است.
کاربر ۱۱۷۵۴۲۲
براساس بقا، برای داشتن یک زندگی طولانی و نسبتاً امن، چه راه بهتری از اینکه دائماً همان نوع از مسائل و مشکلات را به میان بیاورید و سپس همان راهحلهای آشنا و بیفایده را به کار ببرید؟ یعنی همان قالب شخصیتان از احساسات قدیمی، شکایتهای قدیمی، و تجربیات قدیمی: واقعیت «غیرواقعیتان».
هر روز یک روز جدید است؛ درست است؟ نه، هر روز همان روز لعنتی همیشگی است.
منظورم این است: دستکم همیشه میدانید چهچیزی پیش میآید. همچنین میدانید از آن جان سالم به در میبرید؛ حتی اگر چیز ناخوشایدی باشد! هیچچیزِ ناشناخته، غیرمطمئن، غیرعادی و هیچ خطری که متوجه شما باشد، وجود ندارد، بهغیراَز مشغولیتی تکخطی و پیشبینیپذیر. در هر موقعیتی که زندگی بهسمت شما میاندازد، از همان چشمها و گوشها استفاده میکنید و به همان داستانها و ناراحتیهای قدیمی خودتان محدودید. ممکن است شرایط تغییر کنند؛ ولی چیزی که مثل قبل میماند، شما و دیدتان نسبت به آن شرایط است، و همینطور چگونگی برخورد با آن و درنهایت چگونگی شرکتتان در زندگی.
کاربر ۱۱۷۵۴۲۲
با استفاده از همان نیاز برای پیشبینی و درنتیجه بقا، آن کتابی که همیشه میخواستید بنویسید، از دست میرود، پیشبینی: نمیدونم دارم چیکار میکنم، پس حتماً شکست میخوره. آن کسبوکار جدیدی که میخواستید شروع کنید، پیشبینی: خطرپذیری خیلی زیادی داره و هرچیزی رو که دارم، از دست میدم. آرزوی رفتن به بالی، پیشبینی: حالا وقت مناسبی نیست، خوب از آب درنمیآد؛ مگه اینکه پول بیشتری به دست بیارم. حرفهٔ جدید، پیشبینی: یه روز ممکنه برای این مسئولیت آماده باشم؛ ولی حالا برای کسی مثل من خیلی سخته. آن رابطهٔ بینقص، پیشبینی: دوباره همون اشتباه رو تکرار نمیکنم؛ نه تا وقتی باهاش آشنا بشم. با چیزی بیش از مجموعهای واکنشهای خودکار که در محدودهٔ مغزتان راه میافتد، هیچ پایانی برای احتمالاتی که ازطریق آنها چیزها را مختومه کردهاید، وجود ندارد.
«خیلی سخته.»
«عملی نمیشه.»
«نمیتونم انجامش بدم.»
«بهقدر کافی نمیدونم.»
«بیفایدهست. دگرگونیای ایجاد نمیکنه.»
کاربر ۱۱۷۵۴۲۲
تمام اینها خودکار است و ضمیر نیمهخودآگاه شما در کسری از ثانیه آنرا انجام میدهد. حتی چیزهایی در زندگیتان وجود دارد که زحمتشان را به خود نخواهید داد؛ چون از قبل تصمیم گرفتهاید که ارزشی برایتان ندارد، آنهم از راه پیشبینی.
کاربر ۱۱۷۵۴۲۲
خبر خوب این است که ما نوعی ماشین پیشبینی و بقا هستیم. این تنها دلیلی است که بهعنوان یک گونه تاکنون دوام آوردهایم. توانایی ما در دیدن چیزها پیش از رخدادنشان، به ما اجازه میدهد سازگار شویم و در امان بمانیم. این کار را با بهیادآوردن، داشتن حسابِ چیزهایی که خوب، بد، اشتباه، عملی، و غیرعملی است، انجام میدهیم. تمام این کارها را هم بهوسیلهٔ انبارهای وسیع خاطره انجام میدهیم؛ انبارهایی که در بانکهای ضمیر نیمهخودآگاهمان برای ارجاع و هدایت ذخیره شدهاند. کل عمرتان را صرف توجهکردن و دنبالکردن کردهاید؛ توجه و دنبالکردنِ راهحلهای آشنا و اینکه به چه سمتی میروند و نیز دنبالکردن زندگی از راهی آشنا.
کاربر ۱۱۷۵۴۲۲
بیشترِ کارهای بزرگی که برای زندگیتان انجام دادهاید، شامل درجاتی از ناراحتی، درد یا فشار بوده است. روالش فقط همین است. هرچیزی که قصد دارید در این زندگی به دستش بیاورید، مجبور خواهید بود با تجربهٔ سخت یا حتی طاقتفرسایش بسازید. از جهات بسیاری، اصرار همهجانبهٔ شما مبنیبر اینکه تغییر واقعی باید راحت باشد، چیزی است که شما را عقب نگه میدارد. رشد، یعنی رشد واقعی و جدی، دردآور است، گاهی بسیار دردآور.
«زمانی که دیگر توانایی تغییر یک موقعیت را نداریم، با چالش تغییرِ خود مواجهیم.»
ویکتور فرنکل
کاربر ۱۱۷۵۴۲۲
حجم
۱۴۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۵ صفحه
حجم
۱۴۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۵ صفحه
قیمت:
۲۹,۰۰۰
تومان