بریدههایی از کتاب قصر آبی
۴٫۵
(۷۴۳)
«بهتر نیست قلب آدم بشکند تا اینکه پژمرده بشود؟ قبل از اینکه بشکند، حتماً احساسات شگفتانگیزی را تجربه کرده. همین به زحمت درد و رنجش میارزد.»
زهرا
ولنسی بهنرمی زمزمه کرد: «"اگر مرگی در کار نبود، چه کسی میتوانست زندگی را تحمل کند؟"»
M.TORABI
ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی میترسد. ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چمبره میزند. زندگی با ترس وحشتناک و مهمتر از همه، خفتبار است.
Ra8.M
«تمام عمرم سعی کردهام بقیه را راضی کنم و شکست خوردم. بعد از این خودم را راضی میکنم!
fatemeh
«"اگر مرگی در کار نبود، چه کسی میتوانست زندگی را تحمل کند؟"»
غزل
ناامید آزاد است، امیدوار اسیر."»
River Song
برای لذتبردن از گلهای جنگلی، باید آنها را تا زیستگاههای دورافتادهشان دنبال کنیم، با تماشایشان به وجد آییم و بعد درحالیکه دائم به پشت سر خود نگاه میاندازیم، آنها را ترک کنیم و تنها یاد عطر و ملاحت افسونگر آنها را با خود ببریم.
N-a-r-g-e-s1386
جنگلها بهقدری شبیه به انسانها هستند که برای شناختنشان باید با آنها زندگی کنید. پرسهزدنهای گاهوبیگاه از مسیرهای معمول هیچوقت ما را به قلب آنها راه نمیدهد. اگر میخواهیم با آنها دوست بشویم، باید سخت تلاش کنیم و دلشان را با بازدیدهای متعدد صمیمانه در زمانهای مختلف به دست آوریم؛
آسمان
عمهایزابل که مثل باد شرقی رک و تندخو بود، هرطور شده یک ایراد از او میگرفت و ولنسی نمیتوانست پیشبینی کند چه ایرادی، چون عمهایزابل هیچ انتقادی را دو بار تکرار نمیکرد. هر بار چیز جدیدی پیدا میکرد تا با آن به آدم خنجر بزند. عمهایزابل افتخار میکرد که افکارش را بیان میکند، اما وقتی بقیه افکار خودشان را به او میگفتند، چندان خوشش نمیآمد.
آسمان
لحظهای که یک زن متوجه میشود هیچ دلیلی برای زندگیکردن ندارد، نه عشق، نه وظیفه، نه هدف و نه امید، لحظهای به تلخی مرگ است.
آسمان
«"اگر مرگی در کار نبود، چه کسی میتوانست زندگی را تحمل کند؟"»
kerm ketab
عشق! این تسخیر جسم و روح و ذهن عجب گزنده، عذابآور و بیاندازه شیرین بود!
لیلی
اگر تجربههایت را بخری، مال خودت میشوند. پس دیگر اهمیتی ندارد چقدر به ازای آنها تاوان بدهی. تجربهٔ دیگران هیچوقت جایش را نمیگیرد. دنیای کهنهٔ بامزهای است.»
araz zarei
«ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی میترسد. ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چمبره میزند. زندگی با ترس وحشتناک و مهمتر از همه، خفتبار است.»
Moonchild
بارنی میگفت: «آتش گرم، کتاب، آرامش، امن و امان از طوفان، گربههایمان روی قالی. مهتاب، اگر الآن یک میلیون دلار داشتی، خوشحالتر میشدی؟»
«نه، نصف این هم خوشحال نمیشدم. آنموقع جلسهها و وظایف حوصلهام را سر میبردند.»
greenavin
زندگی نمیتواند بهخاطر ظهور تراژدی از حرکت بماند. حتی اگر پسر آدم بمیرد، همچنان باید غذا آماده کرد و حتی اگر تنها دختر آدم دارد دیوانه میشود، باید ایوان خانه را تعمیر کرد.
درّین
نشستن اینجا، در این سکوت زیبا، بدون کاری برای انجامدادن و به همراه بارنی که در سمت دیگر میز نشسته بود، چقدر لذتبخش بود، خصوصاً وقتی که بارنی مشغول پیپ دودکردن بود!
♥︎ Sara ♥︎
نه میخواهم بهشتی باشم، نه جهنمی. ایکاش میتوانستم توی جفتشان به یک اندازه باشم.»
مریم
«"اگر مرگی در کار نبود، چه کسی میتوانست زندگی را تحمل کند؟"»،
پریسا همانی
«هیچ آزادی مطلقی روی زمین وجود ندارد. فقط نوع محدودیتهاست که متفاوت و نسبی هستند. تو الآن احساس میکنی آزادی، چون از یک محدودیت فوقالعاده غیرقابلتحمل فرار کردهای. ولی واقعاً همینطور است؟ تو عاشق من هستی و این یک محدودیت است.»
sayna.s
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۸۱,۰۰۰۴۰%
تومان