بریده‌هایی از کتاب قلعه‌ی حیوانات

تا آن زمان، ناپلئون خودش در آشپزخانهٔ ساختمان به بچه‌خوک‌ها تعلیم می‌داد. خوک‌ها در باغ به تمرین می‌پرداختند و از بازی با بچهٔ حیوانات دیگر منع شده بودند.

آن‌ها می‌دانستند که در این روزها زندگی‌شان سخت و تهی شده است و به‌طور معمول شب‌وروز کار می‌کنند و اغلب گرسنه‌اند و سردشان است؛ اما شک نداشتند که دوران گذشته بسیار بدتر از این دوران بوده و دوست داشتند چنین باوری را به خود بقبولانند.

در شعر «حیوانات انگلیس» همهٔ ما شور و اشتیاق خودمان را برای زندگی بهتر بیان می‌کردیم و حالا که آن روزهای بهتر فرا رسیده و جامعهٔ ما شکل گرفته است، این شعر دیگر بی‌معناست.»