بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شیطان | طاقچه
۳٫۹
(۱۷)
که مخلصین آنهایند که پس از آنکه ایشان خود را برای خدا خالص کردند، خدا آنان را برای خود خالص گردانیده است.
re8za8
همین به یاد خدا بودنشان هر چیز دیگری را از یادشان برده است، چرا که خداوند در درون کسی دو قلب قرار نداده است.
محمود
آخرش مربوط است. به طوری که ایجاد جزئی از آن مستلزم ایجاد و صنع همه آن است و اص
کاربر ۳۰۶۷۶۶۹
۱. چرا خداوند ابلیس را آفرید؟ او که می‌دانست وی چه کاره است؟ ۲. با اینکه ابلیس از جن بود، چرا خداوند او را با ملائکه محشور و همنشین کرد؟ ۳. با اینکه می‌دانست او اطاعتش نمی‌کند، چرا امر به سجده‌اش کرد؟
mb
اختلاف اجزای عالم در بهره‌مندی از وجود که این عالم را عالم می‌کند و سپس ارتباط آنها، ضرورتاً باعث می‌شود که به اقتضای حکمت الهی، این موجودات از نظر کمال و نقص، وجدانِ مراتب وجود و فقدان آن، و قابلیت رسیدن به آن مراتب و محرومیت از آن، مختلف باشند، زیرا اگر همه اجزای عالم مثل هم بودند، همه چیز برمی‌گشت به شیء واحدی که هیچ اختلافی در آن راه نداشت و با این استدلال وجود همه موجودات باطل می‌شد، همچنان که فرموده: (وَ ما أَمرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کلَمحٍ بِالبَصَرِ)‌ .
Mohammad Ali Zareian
عالم خلقت با همه وسعتی که در آن است، تمامی اجزایش به یکدیگر مربوط‌اند و مانند یک زنجیر بسته، اولش به آخرش مربوط است. به طوری که ایجاد جزئی از آن مستلزم ایجاد و صنع همه آن است و اصلاح جزئی از اجزای آن به اصلاح همه آن مربوط است.
Mohammad Ali Zareian
این عالم با همه موجودات و انواع مخلوقاتی که در آن است، اجزایش به هم مرتبط می‌باشد. جزئی از آن مبدل به جزئی دیگر می‌شود، روزی انسان است و روزی دیگر گیاه و روزی دیگر خاک بی‌جان است، روزی در حال جمع است و روزی در حال تفریق، روزی زنده است و روزی دیگر مرده، زندگی بعضی عین مرگ موجوداتی دیگر است و هر نوشدن او عیناً فساد اجزای موجودی کهنه و قدیمی است. همچنین حوادثی که پدید می‌آید مانند حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته است. هر فرضی که درباره یک حادثه کنی در اوضاع حوادث مقارن آن اثر می‌گذارد و حتی در قدیمی‌ترین حوادث مفروض جهان مؤثر است. عیناً مانند یک سلسله زنجیری که اگر یک حلقه آن را به طرف خود بکشی تمام حلقه‌ها را به طرف خود کشیده‌ای، در حالی که هزاران حلقه است و تو یکی را کشیده‌ای. پس کمترین تغییر و دگرگونی که در یک ذره از ذرات این عالم فرض کنی، باعث می‌شود سراسر عالم وضعی دیگر به خود بگیرد، هر چند که ما آن را نبینیم و احساس نکنیم.
Mohammad Ali Zareian
اگر اطاعت خدا خوب است و حسن دارد، برای این است که معصیت بد است و اگر کار نیک باعث ثواب است، به دلیل این است که کار بد باعث عقوبت است. اگر ثواب و پاداش برای ثواب‌کار لذت بخش است برای این است که عقاب برایش دردآور است و اگر به طور کلی لذت، محبوب است به خاطر این است که درد مبغوض و مایه بدبختی است. سعادت عبارت است از حالت و وضعی که وجودِ موجود برای رسیدن به آن وضع، خلق شده و شقاوت عبارت است از حالت و وضعی که موجود به آن حالت پشت کرده است. و اگر این حرکت (از شقاوت به سعادت) در وجود موجود نبود، وجود موجود باطل می‌شد. پس اطاعت و سپس حسنه و در مرحله سوم ثواب و در مرحله چهارم لذت و در مرحله آخر سعادت، درست مقابل معصیت و بدی و سپس عقوبت و در مرحله چهارم درد و آنگاه شقاوت قرار دارند و هر یک از این نامبرده‌ها وقتی ظهور و جلوه پیدا می‌کند که طرف مقابلش دچار خفا شده باشد و وقتی زنده می‌شود که طرف مقابلش مرده باشد.
Mohammad Ali Zareian
اوصاف افعال و عناوین اعمال هم با یکدیگر مرتبط‌اند مانند ارتباطی که امور متناقض با هم دارند. آری همانطور که اگر یکی از دو نقیض وجود نداشته باشد، امر طرف دیگر درست نمی‌شود، همچنان که این معنا را در مسأله صنع و ایجاد مشاهده می‌کنیم، می‌بینیم که پدید آمدن و ایجاد یک موجود، مستلزم فساد موجود دیگر است و تا سابقی نباشد، لاحقی نمی‌آید. در اعمال هم تا یکی از دو طرف مقابل نباشد طرف دیگر تحقق نمی‌یابد. هنگامی این طرف آثار مطلوب خود را در اجتماع طبیعی انسان بروز می‌دهد که طرف دیگری مقابل خود داشته باشد. همچنین در اجتماعِ الهی انسان که همان دین حق است، تا باطلی نباشد حق جلوه‌ای ندارد.
Mohammad Ali Zareian
قرآن کریم قرن‌ها قبل از اینکه ما نخست کتب فلسفه و طبیعی و ریاضی دیگران را بخوانیم، سپس خودمان مستقلاً در آنها بحث کنیم، آن را با بهترین بیان خاطرنشان ساخته، می‌فرماید: نظام جاری در سراسر عالم به هم پیوسته و متصل است. بین نظام جاری در آسمان‌ها و نظام جاری در زمین ارتباط است و هر یک به سود دیگری جریان دارد و همه در تحقق دادن به غرض خلقت دست در دست هم دارند و قدر الهی در همه آنها نافذ است و همه را به سوی معاد سوق می‌دهد. (أَنَّ إِلی رَبِّک المُنتَهی)‌
Mohammad Ali Zareian
این عالم با همه موجودات و انواع مخلوقاتی که در آن است، اجزایش به هم مرتبط می‌باشد. جزئی از آن مبدل به جزئی دیگر می‌شود، روزی انسان است و روزی دیگر گیاه و روزی دیگر خاک بی‌جان است، روزی در حال جمع است و روزی در حال تفریق، روزی زنده است و روزی دیگر مرده، زندگی بعضی عین مرگ موجوداتی دیگر است و هر نوشدن او عیناً فساد اجزای موجودی کهنه و قدیمی است. همچنین حوادثی که پدید می‌آید مانند حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته است. هر فرضی که درباره یک حادثه کنی در اوضاع حوادث مقارن آن اثر می‌گذارد و حتی در قدیمی‌ترین حوادث مفروض جهان مؤثر است. عیناً مانند یک سلسله زنجیری که اگر یک حلقه آن را به طرف خود بکشی تمام حلقه‌ها را به طرف خود کشیده‌ای، در حالی که هزاران حلقه است و تو یکی را کشیده‌ای. پس کمترین تغییر و دگرگونی که در یک ذره از ذرات این عالم فرض کنی، باعث می‌شود سراسر عالم وضعی دیگر به خود بگیرد، هر چند که ما آن را نبینیم و احساس نکنیم.
Mohammad Ali Zareian
این عالم با همه موجودات و انواع مخلوقاتی که در آن است، اجزایش به هم مرتبط می‌باشد. جزئی از آن مبدل به جزئی دیگر می‌شود، روزی انسان است و روزی دیگر گیاه و روزی دیگر خاک بی‌جان است، روزی در حال جمع است و روزی در حال تفریق، روزی زنده است و روزی دیگر مرده، زندگی بعضی عین مرگ موجوداتی دیگر است و هر نوشدن او عیناً فساد اجزای موجودی کهنه و قدیمی است. همچنین حوادثی که پدید می‌آید مانند حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته است.
Mohammad Ali Zareian
وقتی امر مولوی معنا نداشت، اطاعت هم مصداق نخواهد داشت و هنگامی که اطاعت و معصیتی نبود، مدح و ذم، ثواب و عقاب، وعد و وعید و انذار و بشارتی هم نخواهد بود. و وقتی اینگونه امور نبود، دین و شریعت و دعوتی هم نخواهد بود. و اگر دینی در کار نبود، نبوت و رسالتی هم نخواهد بود. و هنگامی که نبوت و رسالتی نباشد، یقیناً اجتماع و مدنیتی هم نخواهد بود. اجتماع هم که نباشد انسانیتی نیست. و بر همین قیاس، وجود هر امر متقابلی در عالم باطل می‌بود.
Mohammad Ali Zareian
اگر در عالم، شر و فساد، تعب و فقدان، نقص و ضعف و امثال آن نبود، به طور مسلم از خیر، صحت، راحت، وجدان، کمال و قوت نیز مصداقی یافت نمی‌شد و عقل ما پی به معانی آنها نمی‌برد. چون به طور کلی عقل هر معنایی را از مصادیق خارجی آن انتزاع می‌کند. اگر در عالم مصداقی از شقاوت، معصیت، قبح، ذم، عقاب و امثال آن نبود، سعادت، اطاعت، حسن، مدح و ثوابی هم تحقق نمی‌یافت. همچنین اگر دنیایی نبود، آخرتی هم وجود نداشت. مثلاً اگر معصیتی نبود، یعنی نافرمانی امر مولوی مولی به هیچ وجه ممکن نبود، قهراً انجام خواسته مولی، امری ضروری و اجباری می‌شد و اگر انجام دادن فعلی، ضروری و غیر قابل ترک باشد، دیگر امر مولوی به آن معنا ندارد و امر به چنین فعلی، تحصیل حاصل است. حال وقتی امر مولوی معنا نداشت، اطاعت هم مصداق نخواهد داشت و هنگامی که اطاعت و معصیتی نبود، مدح و ذم، ثواب و عقاب، وعد و وعید و انذار و بشارتی هم نخواهد بود.
Mohammad Ali Zareian
باید دانست تمام اشیائی که خلق و ایجاد می‌شوند، ذاتاً و فی‌نفسه (وجود شیء، بدون اینکه اضافه به چیز دیگری شده یا در ارتباط با چیز دیگری باشد) خیر است. به طوری که اگر به فرض محال، فرض کنیم شری از شرور متعلق خلقت و ایجاد قرار گرفته و موجود شود، پس از موجود شدن، حالش حال سایر موجودات خواهد بود. یعنی دیگر اثری از شر و قبح در آن نخواهد بود. مگر اینکه وجودش اضافه و به چیز دیگری ارتباط داشته باشد و در اثر این ارتباط، نظامی از نظام‌های عادلانه عالمِ وجود را فاسد و مختل سازد و یا باعث شود عده‌ای دیگر از موجودات از خیر و سعادت خود محروم شوند، اینجاست که شرهایی در عالم پدید می‌آید.
Mohammad Ali Zareian
اشتباه بعضی از مفسرین تنها از اینجا ناشی شده که در مسأله روابط اشیاء و آثار و افعال آنها آن‌طور که باید بحث نکرده‌اند، در نتیجه خیال کرده‌اند هر یک از امور که در این عالم پدید می‌آید امری مستقل‌الوجود از دیگران است و ذاتش هیچ ارتباطی به موجودات پیرامون و یا به مجموع موجودات عالم ندارد، نه به گروهی که قبل از او بودند و نه به آنها که بعد از او خواهند آمد. نتیجه این اشتباه این است که هر حادثه را که در حقیقت، نتیجه اسباب و علل و مقتضای اثری است که خدای تعالی به آنها داده، تنها به علت و فاعل مافوق او نسبت دهند و بگویند فلان عمل کار فلان علت و دیگری کار آن علت است و هیچ ارتباطی بین این اعمال نیست و هیچ رابطه‌ای بین اثر این علت با سایر علل نیست و سایر علل هیچ نقش و سهمی در پدید آمدن و بقای آن ندارند. خلاصه هر حادثه‌ای پدید آمده، مملوک سبب خودش است و سایر اسبابِ غیر متصل به آن، نقشی در رخ دادن آن ندارند.
Mohammad Ali Zareian
اگر معصیتی نبود، یعنی نافرمانی امر مولوی مولی به هیچ وجه ممکن نبود، قهراً انجام خواسته مولی، امری ضروری و اجباری می‌شد و اگر انجام دادن فعلی، ضروری و غیر قابل ترک باشد، دیگر امر مولوی به آن معنا ندارد و امر به چنین فعلی، تحصیل حاصل است. حال وقتی امر مولوی معنا نداشت، اطاعت هم مصداق نخواهد داشت و هنگامی که اطاعت و معصیتی نبود، مدح و ذم، ثواب و عقاب، وعد و وعید و انذار و بشارتی هم نخواهد بود. و وقتی اینگونه امور نبود، دین و شریعت و دعوتی هم نخواهد بود. و اگر دینی در کار نبود، نبوت و رسالتی هم نخواهد بود. و هنگامی که نبوت و رسالتی نباشد، یقیناً اجتماع و مدنیتی هم نخواهد بود. اجتماع هم که نباشد انسانیتی نیست. و بر همین قیاس، وجود هر امر متقابلی در عالم باطل می‌بود.
Mohammad Ali Zareian
اگر معصیتی نبود، یعنی نافرمانی امر مولوی مولی به هیچ وجه ممکن نبود، قهراً انجام خواسته مولی، امری ضروری و اجباری می‌شد و اگر انجام دادن فعلی، ضروری و غیر قابل ترک باشد، دیگر امر مولوی به آن معنا ندارد و امر به چنین فعلی، تحصیل حاصل است. حال وقتی امر مولوی معنا نداشت، اطاعت هم مصداق نخواهد داشت و هنگامی که اطاعت و معصیتی نبود، مدح و ذم، ثواب و عقاب، وعد و وعید و انذار و بشارتی هم نخواهد بود. و وقتی اینگونه امور نبود، دین و شریعت و دعوتی هم نخواهد بود. و اگر دینی در کار نبود، نبوت و رسالتی هم نخواهد بود. و هنگامی که نبوت و رسالتی نباشد، یقیناً اجتماع و مدنیتی هم نخواهد بود. اجتماع هم که نباشد انسانیتی نیست. و بر همین قیاس، وجود هر امر متقابلی در عالم باطل می‌بود.
Mohammad Ali Zareian
اگر در عالم، شر و فساد، تعب و فقدان، نقص و ضعف و امثال آن نبود، به طور مسلم از خیر، صحت، راحت، وجدان، کمال و قوت نیز مصداقی یافت نمی‌شد و عقل ما پی به معانی آنها نمی‌برد. چون به طور کلی عقل هر معنایی را از مصادیق خارجی آن انتزاع می‌کند. اگر در عالم مصداقی از شقاوت، معصیت، قبح، ذم، عقاب و امثال آن نبود، سعادت، اطاعت، حسن، مدح و ثوابی هم تحقق نمی‌یافت. همچنین اگر دنیایی نبود، آخرتی هم وجود نداشت.
Mohammad Ali Zareian
عالم خلقت با همه وسعتی که در آن است، تمامی اجزایش به یکدیگر مربوط‌اند و مانند یک زنجیر بسته، اولش به آخرش مربوط است. به طوری که ایجاد جزئی از آن مستلزم ایجاد و صنع همه آن است و اصلاح جزئی از اجزای آن به اصلاح همه آن مربوط است. اختلاف اجزای عالم در بهره‌مندی از وجود که این عالم را عالم می‌کند و سپس ارتباط آنها، ضرورتاً باعث می‌شود که به اقتضای حکمت الهی، این موجودات از نظر کمال و نقص، وجدانِ مراتب وجود و فقدان آن، و قابلیت رسیدن به آن مراتب و محرومیت از آن، مختلف باشند، زیرا اگر همه اجزای عالم مثل هم بودند، همه چیز برمی‌گشت به شیء واحدی که هیچ اختلافی در آن راه نداشت و با این استدلال وجود همه موجودات باطل می‌شد، همچنان که فرموده: (وَ ما أَمرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کلَمحٍ بِالبَصَرِ)‌ .
Mohammad Ali Zareian

حجم

۱۸۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۱۸۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد