بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب به من گفتند تنها بیا | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب به من گفتند تنها بیا

بریده‌هایی از کتاب به من گفتند تنها بیا

نویسنده:سعاد مخنت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۹۵ رأی
۳٫۷
(۹۵)
تمام آن روزها از دستشان عصبانی بودم، به‌ویژه از پدرم. مادربزرگ در مراکش، قوی و بااراده بود. او هیچ‌وقت اجازه نمی‌داد کسی برایش تعیین تکلیف کند؛ اما پدرم هرکاری که رئیس‌هایش یا آلمانی‌های دیگر می‌گفتند انجام می‌داد. او سرآشپز بود و مجبور بود ساعت‌های طولانی کار کند. به‌ندرت می‌توانستیم او را ببینیم. حتی روزهایی که تعطیل و در خانه بود، بالادستی‌هایش تماس می‌گرفتند و می‌گفتند که باید بیاید سر کار، پدر هم فوراً می‌رفت. اینکه ما در طبقهٔ بالای آقای برگر، صاحب رستوران، زندگی می‌کردیم خودش مشکلی بود چون او همیشه می‌دانست پدر در خانه است یا نه. حتی متوجه شدم وقتی برای تجدید مدارک اقامتمان به اداره‌های آلمانی می‌رویم، پدر هرگز سؤالی نمی‌کند و یا جوابی نمی‌دهد؛ حتی وقتی آن‌ورِ میزی‌ها رفتار محترمانه‌ای ندارند.
y_k
والدینم گفته بودند که سه دین توحیدی جهانی وجود دارد که مشترکات بسیاری دارند. یکی از آن مشترکات، آدم و حوا بودند که از بهشت اخراج می‌شوند. این داستان نه‌تنها در یهودیت و مسیحیت نقل می‌شود، بلکه قرآن و سنت‌های اسلامی نیز روایت خاص خود را از آن دارند. یکی دیگر داستان ابراهیم، پدر همهٔ دین‌داران، بود که در قرآن، تورات و انجیل نقل شده بود. دیگری مسیح بود که در اسلام به‌عنوان پیامبر خدا شناخته می‌شود اما مسیحیان او را بسیار مقدس و پسر خدا می‌دانند. موسی نیز پیامبر یهودیان، مسیحیان و مسلمانان است. توحید، روزه‌داری و کتب مقدس از اساس در هر سه دین مشترک است. تنها نقطهٔ افتراق آن‌ها این است که ما مسلمانان حضرت محمد (ص) را آخرین فرستادهٔ خدا می‌دانیم.
y_k
درحالی‌که به‌شدت گریه می‌کردم به مادربزرگ گفتم که سیدی عبدالله من را کتک زده. همین که جای زخم‌ها را روی دست‌هایم دید، برافروخته شد. من را برداشت و دوباره به مدرسه برگشتیم و با سر و صدا وارد کلاس شدیم. مادربزرگ صندل‌های چرمی‌اش را بیرون آورد و درحالی‌که فریاد می‌کشید هیچ‌کس حق ندارد به نوهٔ من دست بزند، در مقابل چشم همه شروع کرد به کتک‌زدن سیدی عبدالله. داد می‌زد: «چرا نوهٔ من را کتک زدی؟» من هنوز گریه می‌کردم اما بچه‌های دیگر به سیدی عبدالله که التماس می‌کرد تا خود را از دست مادربزرگ رها کند، می‌خندیدند.
y_k
«اراذل و اوباش» تکیه‌کلام خاصش بود که به هرکس که بدرفتاری می‌کرد اطلاق می‌شد؛ از اذیت و آزارهای کوچک همسایگی گرفته تا جنایت‌های جدی.
y_k
هرگز نمی‌گذاشت گدایی، دستِ خالی درِ خانه را ترک کند؛ همیشه چیزی برای خوردن به او می‌داد. هربار گدایی می‌آمد، می‌رفتم تا با او صحبت کنم. از او سؤالات بی‌رحمانه‌ای می‌پرسیدم مثلاً اینکه چرا گدا شده. مادربزرگ خجالت‌زده می‌گفت: «چرا نمی‌گذاری غذایش را بخورد؟» اما من کنجکاو بودم. او به آن گداها فقط غذا نمی‌داد، بلکه هربار جملهٔ امیدوارکننده‌ای به آنان می‌گفت: «همیشه همین‌طور سخت نمی‌ماند، خدا بزرگ است، اوضاعتان بهتر می‌شود.» آن‌ها هم برای مادربزرگ احترام بسیاری قائل بودند و او را حاج‌خانم خطاب می‌کردند، عنوانی که برای افرادی که به سفر حج رفته‌اند، استفاده می‌شود. حج، زیارت سالآنهٔ مسلمانان در مکه است، که البته مادربزرگ هرگز نرفته بود.
y_k
هرگز نمی‌گذاشت گدایی، دستِ خالی درِ خانه را ترک کند؛ همیشه چیزی برای خوردن به او می‌داد. هربار گدایی می‌آمد، می‌رفتم تا با او صحبت کنم. از او سؤالات بی‌رحمانه‌ای می‌پرسیدم مثلاً اینکه چرا گدا شده. مادربزرگ خجالت‌زده می‌گفت: «چرا نمی‌گذاری غذایش را بخورد؟» اما من کنجکاو بودم. او به آن گداها فقط غذا نمی‌داد، بلکه هربار جملهٔ امیدوارکننده‌ای به آنان می‌گفت: «همیشه همین‌طور سخت نمی‌ماند، خدا بزرگ است، اوضاعتان بهتر می‌شود.» آن‌ها هم برای مادربزرگ احترام بسیاری قائل بودند و او را حاج‌خانم خطاب می‌کردند، عنوانی که برای افرادی که به سفر حج رفته‌اند، استفاده می‌شود. حج، زیارت سالآنهٔ مسلمانان در مکه است، که البته مادربزرگ هرگز نرفته بود.
y_k
هرگز نمی‌گذاشت گدایی، دستِ خالی درِ خانه را ترک کند؛ همیشه چیزی برای خوردن به او می‌داد. هربار گدایی می‌آمد، می‌رفتم تا با او صحبت کنم. از او سؤالات بی‌رحمانه‌ای می‌پرسیدم مثلاً اینکه چرا گدا شده. مادربزرگ خجالت‌زده می‌گفت: «چرا نمی‌گذاری غذایش را بخورد؟» اما من کنجکاو بودم. او به آن گداها فقط غذا نمی‌داد، بلکه هربار جملهٔ امیدوارکننده‌ای به آنان می‌گفت: «همیشه همین‌طور سخت نمی‌ماند، خدا بزرگ است، اوضاعتان بهتر می‌شود.» آن‌ها هم برای مادربزرگ احترام بسیاری قائل بودند و او را حاج‌خانم خطاب می‌کردند، عنوانی که برای افرادی که به سفر حج رفته‌اند، استفاده می‌شود. حج، زیارت سالآنهٔ مسلمانان در مکه است، که البته مادربزرگ هرگز نرفته بود.
y_k
پدربزرگ گه‌گاه به دیدار ما می‌آمد و داستان مبارزه‌هایش با استعمارگران فرانسوی را تعریف می‌کرد. یک بار به من گفت، قدرتمندترین افراد آن‌هایی بودند که قادر به خواندن و نوشتن بودند، چون آن‌ها بودند که می‌توانستند وقایع را برای دنیا روشن کنند و تاریخ را بنویسند. می‌گفت می‌ترسد که دنیا تنها گزارش‌های استعمارگران فرانسه را دریافت کند و روایت‌های افرادی همچون او به دست فراموشی سپرده شود.
y_k
سه تلفن همراه قدیمی نوکیا یا سامسونگ کنارش روی صندلی بود. توضیح داد که شخصی در جایگاه او به دلایل امنیتی از آیفون استفاده نمی‌کند، چون ممکن است بتوانند او را از این طریق زیر نظر بگیرند. یک ساعت دیجیتالی به دست داشت شبیه آنچه سربازان آمریکایی در عراق و افغانستان داشتند. جیب سمت راستش باد کرده بود، انگار سلاح داشت.
y_k
سه تلفن همراه قدیمی نوکیا یا سامسونگ کنارش روی صندلی بود. توضیح داد که شخصی در جایگاه او به دلایل امنیتی از آیفون استفاده نمی‌کند، چون ممکن است بتوانند او را از این طریق زیر نظر بگیرند. یک ساعت دیجیتالی به دست داشت شبیه آنچه سربازان آمریکایی در عراق و افغانستان داشتند. جیب سمت راستش باد کرده بود، انگار سلاح داشت.
y_k
شیون مادران بر پیکر کشته‌شدهٔ فرزندان در همه جای دنیا یکسان است، فرقی نمی‌کند سیاه باشند یا سفید یا رنگین پوست؛ مسلمان باشند یا یهودی یا مسیحی؛ شیعه یا سنی. همه در یک زمین دفن خواهیم شد.
Mary gholami
۱. بیگانه‌ای در غُربَتستان
reza jalalvand

حجم

۴۲۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۸ صفحه

حجم

۴۲۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۸ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۶
۷
صفحه بعد