بریده‌هایی از کتاب منشأ

پادشاه خیلی آرام زمزمه کرد: «مرگ رو به خاطر داشته‌باش! حتی برای قدرتمندترین آدم‌ها، زندگی کوتاهه. تنها یک راه برای پیروزی بر مرگ وجود داره، باید زندگی رو به یه شاهکار تبدیل کنیم. باید این فرصت رو به وجود بیاریم که مهربونی و عشق رو نشون بدیم. می‌تونم توی چشمات ببینم که مادرت روح بخشنده‌ای داشته. وجدان راهنمای تو خواهد بود. وقتی زندگی برات سیاه و تار می‌شه، بذار قلبت راه رو بهت نشون بده.»

لنگدن این واژه‌های آشنا را دید و برایش بسیار غم‌انگیز بود که آمریکایی‌ها بغداد را فقط شهری جنگ‌زده و آلوده به گردوغبار و خون در خاورمیانه بشناسند و هرگز ندانند که این شهر قلب پیشرفت‌های علمی بشر بوده است.

گاهی اوقات حقیقت، عجیب‌تر از یه داستان خیالیه.

کرش با خود گفت: «والدسپینو شخصاً برای خوشامدگویی اومده!» اسقف آنتونیو والدسپینو یک شخصیت پرطرفدار در اسپانیا بود. او نه‌تنها دوست قابل‌اعتماد و مشاور پادشاه بود، بلکه در حمایت از ارزش‌های محافظه‌کارانهٔ کاتولیک و همچنین اجرای قوانین سنتی سیاسی، پرآوازه و بسیار بانفوذ بود.

عشق از جای دیگه‌ایه، ما نه می‌تونیم بسازیمش و نه در طلبش باشیم. وقتی به وجود بیاد، دیگه نمی‌تونی رام باشی. عشق رو ما انتخاب نمی‌کنیم.

«دوستان، من نمی‌خوام بگم که خدایی وجود نداره، اما اگه بخوایم بگیم که یه نیروی ماوراءالطبیعه در ورای این جهان وجود داره، توصیفی که دین برای توضیح این مطلب عنوان می‌کنه، خنده داره.»

درواقع، اغلب شعرهای بلیک پند و موعظه از زبان شیطان بودند

«پونتیوس پیلاطس، پیامبر شما را کشت، شما هم پیامبر ما را کشتید!»

او سال‌های زیادی را در جست‌وجوی اسرار بهشت صرف کرده بود و حالا به‌خوبی می‌دانست که جواب با چند ضربان دیگر مشخص می‌شود.

وقتی علم به جواب برسه، اون جواب برای همه یکسان و واحده. کسی به‌خاطرش جنگ و تظاهرات راه نمی‌ندازه.»