بریدههایی از کتاب شیرفروش
۳٫۱
(۳۰۷)
برای مطالعه همه قسمتها لطفا نسخه کامل کتاب را خریداری کنید.
منتظر
"بچهها یه چیزی رو توی زندگیتون عوض کنین و بهتون قول میدم بعد از اون همهچیز زندگیتون عوض میشه."
ترمه🍁
اینکه توی حرفات رک باشی یه چیزه و اینکه مغرور باشی و بقیهٔ مردم رو مسخره کنی یه چیز دیگهس.
ترمه🍁
اینکه نباید تا وقتی زنده هستیم خودمان را در یک چهاردیواری تابوتمانند پنهان کنیم و زندهبهگور شویم، اینکه هیچ وجه سیاهی آنقدر بزرگ نیست که بتواند سرنوشت ما را رقم بزند، اینکه همیشه فصلهای جدیدی در زندگی ما وجود خواهند داشت، اینکه باید باورهای قدیمی غلطمان را دور بریزیم و روحمان را پذیرای سمبلها و عجیبترین اتفاقات کنیم، اینکه ما هم باید رازهایمان را، افکارمان را و چیزهایی را که از دست دادهایم برملا کنیم.
ترمه🍁
اینکه تو از چیزی اطلاع داری به این معنی نیست که حتماً باید آن موضوع را جار بزنی و شایعه درست کنی
آیدا
آنموقع نمیدانستم که چیزی بهعنوان تجاوز به حریم شخصی وجود دارد. میتوانستم آن را احساس کنم، یکجور درک مستقیم بود، یکجور معذب شدن از شرایط بهوجودآمده و حضور کنار برخی افراد خاص، ولی آنموقع نمیدانستم معذب شدن هم مهم است، نمیدانستم این حق من است که از این گفتوگو خوشم نیاید، حق من است که نخواهم هرکسی که دلش میخواهد کنار من راه بیاید.
ترمه🍁
بنابراین بله، سرت را پایین بینداز، کتابهای قدیمی بخر، کتابهای قدیمی بخوان و آن کتیبههای سفالی قدیمی را واقعاً ارزشمند بدان!
اِیْ اِچْ|
قرار نبود ازدواج مثل یک تخت پر از گل رز، شیرین و اغواکننده باشد. ازدواج یک حکم قطعی بود، یک وظیفهٔ جمعی، یک مسئولیت مهم، یعنی واکنش درست نسبت به افزایش سن، بهوجودآوردن بچههایی با دین و ایمانِ درست، یعنی تعهد و محدودیت و قواعد و پایبندی. این نبود که ازدواج نکنی و بعد از خجالت زرد شوی و بعد مثل یک پیردختر در میان یک اتاق خاکگرفته و فراموششده با حقارت بمیری. او هیچوقت از این عقیده کوتاه نیامد و من هرچه بزرگتر میشدم بیشتر فکر میکردم که آیا او واقعاً تحتتأثیر افکار کهنهاش به آنچه درمورد سرنوشت زنها میگفت اعتقاد داشت یا نه؟
marie45
طبق یک توافقنامهٔ ناگفته ـ که خارجیها آن را نمیفهمند تا زمانیکه این مسأله گریبان خودشان را هم بگیرد ـ همهٔ ما متفقالقول این را فهمیده بودیم که وقتی همه اینجا خودشان را جزو "ما" یا "آنها" میدانند، از "دین آنها" یا "دین ما" میدانند، بهصورت ناگفته همه میدانستند که لازم نیست حرف همهٔ ما یا همهٔ آنها شنیده شود
گیسو
البته بیشتر از همه آن شرایط را بهخاطر احتمالی بودن رابطهمان تحمل میکردم، یعنی من بهصورت رسمی آنجا زندگی نمیکردم و بهصورت رسمی هم به او متعهد نشده بودم. اگر ما در یک رابطهٔ صحیح و مناسب بودیم و من با او زندگی میکردم و بهصورت رسمی به او متعهد بودم، اولین کاری که میکردم این بود که او را ترک کنم.
ترمه🍁
حجم
۴۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۴۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان