”عموجان، اگر تو خدا هستی، چرا ما باید اینقدر در سختی و زحمت باشیم...؟!“ این سخن بهائیان سلطان آباد به بهاءالله است که محمدعلی سلمانی آرایشگر و سلمانی مخصوص بهاءالله و از نزدیکان وی از خاطرات خود در مدت همراهی با او نوشته و خوان کول محقق بهائی و استاد دانشگاه میشیگان آن را آماده چاپ کرده تا بهعنوان اسناد تاریخی در سال ۱۹۸۲ در کتابی با نام خاطرات من از بهاءالله توسط یک انتشاراتی بهائی (کلمات پرس در لسآنجلس کالیفرنیا) منتشر نماید. خبر به بیتالعدل میرسد و از طرف دار الانشاء طی نامههایی به او و ناشر از چاپ آن ممانعت نموده و نشر ان را به صلاح ندانسته خواستار حذف بخشهایی از آن ازجمله عبارت بالا میشوند.
سیّد جواد
بهاءالله، رهبر اصلی بهائیت ضمن کلمات اهانتآمیز به شیعه و «حزب غافله مردوده» خواندن آنان، اعتقاد بهوجود حضرت مهدی (عج) را از نوع اعتقاد به ظنون و اوهام معرفی کرده و سفیران آن حضرت (نواب اربعه) را گمراهکنندگان خلق شمرده که به دروغ ادعا کردهاند حضرت عسکری (ع) فرزندی داشته است و همه سخنان و توقیعات را کذب و دروغ خوانده
سیّد جواد
از ظهور سامری (پیامبر گوسالهپرستان)، بیش از سی و سه قرن میگذرد اما این فتنهای که او بنا نهاد، خاموش نگشته و هنوز گوسالهپرستی منسوخ نشده و میلیونها نفر هماکنون در اوائل هزاره سوم به کیش گوسالهپرستی دل دادهاند! خوش گفتهاند: متاع کفر و دین بیمشتری نیست، گروهی این، گروهی آن پسندند!
سیّد جواد
از سویی خود را شیعه نامند و مبانی اعتقادی خود را به شیخ احمد احسائی بازگردانند که کاملاً به اصل امامت معتقد و کتاب قطور شرح زیارت جامعه و دیگر کتابهایش را در مقامات ائمه اثنیعشر تألیف نموده است؛ و از سوی دیگر با بنیادهای تشیع به ستیز پردازند. اصل بنیادین امامت را که اعتقاد بهوجود حججالاهی پس از پیامبر و خالی نبودن زمین از امام و حجت خدا در هر عصری است، اذعان میکنند و میرزا علیمحمد باب را رهبر خود میشمرند که کتاب تفسیر سوره یوسف خود را از ناحیه امام دوازدهم حضرت محمدبنالحسنالعسکری (عج) معرفی میکند، آنگاه امام دوازدهم را منکر میشوند. آیا این تناقضها با عقل سازگار است؟!
سیّد جواد